۱۳۹۱ خرداد ۱۱, پنجشنبه

گوهر اصیل آدمی؛ چگونه کشف شد و چه پیامد هایی به دنبال خواهد داشت؟


محمد عالم افتخار

  گوهر اصیل آدمی؛ چگونه کشف شد و چه پیامد هایی به دنبال خواهد داشت؟

یاد داشت ها و بریده های نوشتاری که تحت این عنوان عمومی می آید؛ فشردهء کتاب علمی – فلسفی میباشد که شاید مجلدات قطوری را احتوا کند.
بنا بر سطح و ستیژ بحث؛ متإسفانه به آنعده عزیزان که مصرانه تقاضا میفرمایند؛ «ساده نویسی» کنم؛ چندان وعده و اطمینان مورد نظر شان را داده نمیتوانم.
این درست است که ما همه قلم بدستان؛ با علامات مرکب شده از همان 30 حرف الفبا و اعداد 0 تا 9 میگوئیم و می نویسیم؛ ولی بسته به اینکه چه میگوئیم و چه مینویسیم؛ «ساده نویسی» فرق میکند.
چنانکه برنامه ها و نرم افزار های کمپیوتر تقریباً تمام و کمال بر روی دو علامت 0 و1 «نوشته» و آماده و کاربردی میشوند ولی درجه ساده گی و بغرنجی آنها را اساساً تعدد و کثرت معادلات و عملیه ها... تعیین میکند نه برنامه نویس و تولید کننده.
هکذا حدوداً 30000 ژن شناخته شده در کروموزم های بشر؛ همه توسط تکرار و توالی 4 باز (ساختار قلوی میان تار های متقابل)DNA پدید شده اند ولی معلوم است که سر در آوردن از آنها حد اقل تخصص ها را ضرورت دارد.
عمده ترین مشکل خواننده و کاربر متون علمی- فلسفی؛ محدودیت جهانبینی و جهان نگری و حتی فراتر؛ هستی نگری اوست که در آن به طرز عمودی(دوران تکامل جهان مادی و حیات و بشر) نیز مطرح میباشد و نه صرفاً به طور افقی و پهنه ای در همین روز و در همین لحظه.
باز؛ توانایی ها و ظرفیت های ذهنی و روانی منجمله ذخایر کلمات و واژه ها و قدرت پردازش و به کار گیری آنها را در حد زیادی محیط اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی که ما درآن زاد و ولد و نشو و نما کرده ایم و حدود و ثغور تعلیمات و تحصیلات و مطالعات و خود آموزی های خود ما مشخص میکند.
افغانستان یکی از عقب مانده ترین کشور های جهان (یعنی پهنهء کرهء زمین) است و این بدان معناست که مردمانی عقب نگهداشته شده در آن تشریف دارند. اینان در جوامع قومی و اتنیکی بسته ای به سر میبرند که حتی در برداشت ها و باور های مذهبی ظاهراً واحد همگانی (اسلام)؛ به یک قوام اندیشه ای و گفتمانی نرسیده اند، سواد نوشت و خوان در آن؛ دارای پائین ترین شاخص ها حتی به تناسب کشور های همجوار میباشد، سواد خوانش و برداشت مقالات و کتاب های علمی - فلسفی در شاخصی به نزدیک های صفر پهلو میزند.
البته شایان یاد آوریست که در سالیان اخیر چیزی به مصداق «انفجار اطلاعاتی و نشراتی» در رابطه به افغانستان اتفاق افتاد. به ناگهان خیلی از وسایل ارتباط جمعی چاپی و برقی صوتی و تصویری درین سرزمین زایش یافتند و پیدایش گرفتند؛ رسانه های انترنیتی و تلویزیون های ستلایتی؛ چیز هایی بودند و هستند؛ که اساساً نه بر خاسته از جریانات و قوانین زاد بوم مردم افغانستان بلکه ناشی از سیلاب و توفان انقلاب علمی – صنعتی و تجاری در سطح دنیای صنعتی شده و منقلب گشته در اروپا و امریکای شمالی میباشند و اغلب هم به انگیزه ها و محرکات غیر از آنچه افغان و باشندهء افغانستان میتواند؛ تصور کند و دریابد؛ پدید آمده اند و پدید می آیند.
صرف نظر از این ملاحظه؛ غنا و ریخت و بافت مطالب در آنها؛ بیشترینه شعاری، روزمره، سطحی و یک بعدی یا دو بعدی است؛ مقداری مواد و نگارش های بالنسبه عمیق و ذو جوانب شان عمدتاً از منابع ستندرد معینی در بیرون مرز ها؛ مقتبس میباشد. نمیخواهم این تلقی را بدهم که کار های ارزشمند محققانه و روشنگرانه وجود ندارد؛ فقط اندک است و بیشترین قلمزنان نه تنها «روزمره گی» و سرسری نویسی میکنند بلکه حتی پروای سلامت و معیاری بودن نگارش و املاء و انشای خویش را هم ندارند.
مخصوصاً سایت های انترنیتی که غالباً یک گرداننده بیشتر ندارند؛ فاقد امکانات ادیت و ویرایش و سایر ریزه کاریهای الزامی در نشرات و مطبوعات بوده؛ چار یا ناچار؛ سیاهه ها را بدون تصرف انتشار میدهند.
با همین قیاس؛ میتوان کیفیت در شبکه های آموزش و پرورش ابتدایی، متوسط، ثانوی تا عالی در داخل کشور و بخصوص در اکناف آنرا که به لحاظ کمیت رشد بالایی داشته اند؛ به سنجش گرفت. به هرحال پیشرفت ها نسبت به دوران طالبانی و پیشتر ازآن؛ چشمگیر است و مسلماً شاخص های سواد عمومی و سواد علمی – فنی تفاوت هایی به همرسانیده است .
ما اینک دارای یک کمیت بزرگ جوانان تعلیم دیده و تحصیلکرده استیم که در معادلات اجتماعی امروز و فردا میتوانند و باید نقش های بزرگ ایفا کنند؛ ولی بائیتسی جهانشناسی شان به صورت علمی و ساینتفیک از یکسو؛ و تخصص ها و مهارت های شان از سوی دیگر پیوسته آپدیت و تازه بگردد و غنا و کمال بیابد.
با تمام اینها هنوز در افغانستان از بدخشان تا بلخ و پنجشیر و پروان، تا هرات و قندهار و ننگرهار و بالاخره تا پکتیای بزرگ و هلمند و ارغنداب ... اصول و قوانین و ضوابط حاکم- محکوم قرون وسطایی و ماقبل قرون وسطایی به شیوهء شرقی (دیسپوتیزم شرقی – استبداد آسیایی) حرف اول را میزند. خوار ترین و نگونبخت ترین چیز در چنین جوامع اندیشه و اندیشیدن و اندیشه ورز میباشد؛ چرا که اندیشه با پرسش آغاز میشود و نه با تعبد و دنباله روی، مرید ـ مرشیدی، مقتدی ـ امامی، ارباب - رعیتی...!
علم؛ زمانی مقدور و میسر میگردد؛ که ذهنیت ها و باور ها مورد شک و تردید و بازنگری و تحلیل و تجزیه قرار گرفته بتواند و نهایتاً از بوته آزمایش ها و تجربه ها بگذرد.
(دیسپوتیزم شرقی – استبداد آسیایی) که با سلب عقل و عقلانیت از توده های مردم و حتی با سوادان و پیشروان و نخبه گان شان؛ تلاش نه چندان غیرمؤثر دارد که خود را در لباس اسلام و هر دیانت و مذهب رایج و مقبول در محل بیاراید؛ در افغانستان به شدید ترین و نفرت انگیزترین وجهی بر ضد اسلام و بر ضد قرآن است.
منجمله به خاطر آنکه در میان تمامی کتب دینی و عقیدتی نحلهء تک خدایی یا وحدانیت؛ قرآن؛ برجسته ترین و مصر ترین مدافع اندیشیدن و یاد گیری و خوانش و دانش میباشد و کم از کم طی سه چهار قرن یک «دوران طلایی» علم و اندیشیدن و کشف و اختراع و هنر و مدنیت را انگیزه داده و به تاریخ بشر تقدیم داشته است. ولی علی الوصف آن؛ به سخن دوستی؛ بلا فاصله و بلا واسطه "چندان کار نمیتوان کرد چرا که مردم؛ قرآن و اسلام را خوانده و دانسته که مومن نشده اند!!!"
این است که (دیسپوتیزم شرقی – استبداد آسیایی) از قرآن و اسلام و محمد...؛ فقط شمشیر و دار و رسن و کیبل و ابزار «کله کت» و «کله منار»... درست کرده اند و آنهم بدین هدف که بنی بشر تحت ساحت حکمفرمایی شان مبادا به آدم بودن و به اشرف مخلوقات بودن و به مسجود فرشتگان بودن و سایر ارزش های حقیقی یا اسطوره ای و آرمانی خویش پی ببرند و به آنها رجوع نمایند.
لذا در چنین ساحت و کشور و قلمروی از کشف چیزی به نام گوهر اصیل آدمی سخن گفتن نه تنها به دلیل عظمت و غرابت و غیر منتظره بودن آن بلکه اصولاً از "کشف" و از یک چیز یا امر نو؛ سخن گفتن آنهم توسط کسی در سطح و مقام و مرتبت بنده؛ حیرت انگیز، سرسام آور، اعصاب خراب کن و نظایر اینهاست.
بنابر اجبار های ویژه این فضا و محیط هم؛ دست و بال و پر همچو منی در بسیار ساده و برهنه کردن مفاهیم و گزاره ها و فرضیه ها و استنتاج ها و احتجاج ها... باز نیست. با اینهم تمام تلاش های ممکن در همین جهت خواهد بود؛ برای اینکه هدف ادراک و برداشت مخاطب است و نه صرف نوشتن و منتشر کردن!
پس اگر مساعی بنده یا هر اندیشه ورز دیگر؛ برای «ساده نویسی» با مقداری «سخت کوشی» و دقت کاری و پیگیری خواننده و استفاده کننده همراه شود؛ مراد حاصل خواهد شد که چنین بادا!
+++++++++++++

نخستین تکان (شوک)؛ «افتادن سیب از درخت»:
در خزان سال 1345 ه ش (برابر با 1967 میلادی) یک تکان سخت ذهنی برای بنده اتفاق افتاد.
معلمان دورهء متوسطهء من همه آدم های خوب و مهربانی بودند؛ صرف یکتن کمی تعصب قبیلوی داشت و دیگری به همان اندازه تعصب مذهبی.
یکی از این معلمان جوانی 25-28 ساله به نام حمیدالله خان بود که ناصری تخلص میکرد. آنروز به مدد و تشویق و مساعدت او؛ جریده ای دیواری ساخته و در دهلیز مکتب نصب کردیم؛ سرمقالهء جریده را هم او نوشته بود. متنش زیاد به خاطرم نمانده مگر شروعش چنین بود:
هردم از این باغ بری میرسد     تازه  تر از تازه تری میرسد
و با این شعر جاودانه سعدی بزرگ ختم میگردید:
بنی آدم اعضای یکدیگر اند    که  در آفرینش ز یک گوهر اند
تو کز محنت دیگران بیغمی     نشاید که  نامت  نهند ؛ آدمی !
پس از ختم کار جریده؛ حمیداله خان به من و سه تن از شاگردان دیگر دعوت داد تا با او در اتاقش برویم و نان چاشت صرف کنیم.
در اتاق موصوف غذای عجیب و لذیذی خوردیم که از مرغان شکار شده تهیه گردیده بود. پیرمردی که پزندهء غذا بود؛ مورد تحسین معلم مان قرار گرفت و در مقابل برای معلم این دعا را کرد:
-         بچیم! خداوند برایت عمر نوح بدهد!
ما از معلم پرسیدیم؛ اینکه پیرمرد گفت؛ چه معنا دارد؟
 معلم حمیدالله کم و بیش اسطوره نوح را بیان کرد و گفت:
 میگویند؛ حضرت نوح ؛ نهصد سال زنده گی کرده است!
یکی از بچه ها گفت: میشه دعای پیرمرد قبول شوه و معلم صاحب ما هم نهصد سال عمر بکنند!
همه اندکی خندیدیم ولی معلم دگرگون شد؛ طوری که در ما ترس بر انگیخت؛ با اینهم آن بچه افزود: صد سالیشه خو انشاءالله خدا میته!
معلم حالت بزرگوارانه به خود گرفت و شمرده شمرده گفت:
 نه نهصد؛ نه صد؛ فقط چهل و پنج سال در نصیب ماست آنهم اگر به علتی پیشتر کشته نشویم!
فشردهء این بگو مگوی دردانگیز؛ چنان شد که ایشان از چند نسل متواتر؛ حتی روزی بیشتر از 45 سال عمر نکرده اند؛ این یک تقدیر ارثی برایشان میباشد.
 معلم حمیدالله طی اشاره به بحثی که در اولِ روز با ما داشت افزود:
 یک نقص در گوهر خاندانی ما هست!
مسلماً آنروز ها (DNA) را کس نمی شناخت و فقط به طرز مبهم از حجره و سلول سخن در میان بود و لذا معنای مبهم سخن حمیدالله خان این میشد که "یک نقص در سلول اولیهء خاندان ما هست!"
بدبختانه طی 30-35 سال گذشته؛ بنده شاهد 7 یا 8 مورد مرگ ها در خاندان حمیدالله خان ناصری در مرکز ولایت ... بودم که به شمول مورد خودش؛ همه رأس 45 ساله گی وقوع یافت و تقریباً همه هم بدون مقدمه و درد و بیماری زیاد.
واپسین هم؛ خواهر بسیار زیبا و سخت شوخ و سرشار شان بود که صرف احساس گرسنه گی غیر عادی میکرد تا جائیکه با خنده و مزاح سرِ دکتور؛ جوس و بسکیت طلبید؛ با خنده و شیطنت؛ آنرا خورد و آنگاه سر به شانه همراهش گذاشت و تمام شد.
*****
-         یک نقص در گوهر خاندانی ما هست!
آن تکانی که عرض کردم؛ فقط با شنیدن همین جمله معلم دوست داشتنی ام؛ در من متحقق شده بود. هرچه تلاش میکردم از این معما سر در آورم؛ به دشواری بیشتر بر میخوردم؛ چیز هایی که ملایان و واعظان پیرامون عمر و اجل و تقدیر و قسمت ازلی میگفتند؛ عطش کنجکاوی ام را فرونشانده نمیتوانست و پس از اینکه معلم دنیات مان در پاسخ پرسشم که گوهر آدمی؛ چه میتواند باشد؛ گفت:
-         آدم از خاک است؛ لعل و گوهر ندارد؛ هوش کنین که ایمانه از دست میتین!
دیگر از ملایان و علما! دست شستم ولی در متون مذهبی مورد دسترس جستجو ها میکردم.
در محلهء ما مردم به تربیه اسپ و کبک و بودنه و نظایر می پرداختند؛ رفته رفته متوجه شدم که در مورد همه؛ از توصیف هایی چون اصیل و غیر اصیل و خسک و دو رگه و حتی «مادرخطا» و «پدرخطا» استفاده میکنند. بعد تر دریافتم که مردم برای آنکه گاو شیری و گاو قلبه ای نیرومند و با عمر دراز و غیره داشته باشند؛ هم دنبال ماده گاو و نرگاو... اصیل میگردند و هم با وسواس و تلاش خسته گی ناپذیر جفت گیری آنها را کنترول و هدایت مینمایند. همچنان درختانی مانند توت و بادام را پیوند میزنند و در اثر پیوند؛ درختان خسک؛ به درختان «اصیل» مبدل میگردد.
از این جمله متوجه شدم که روزی پاده وان؛ آمد و از پدرم شیرینی گرفت؛ میگفت ماده گاوِ ما را با یک بُقه بیخی اصیل جوره کرده است. به راستی همانسال گاوِ ما گوسالهء تنومند و ابلق زیبا زائید. گوساله نر بود و خیلی زود از مادرش بلند قامت تر و جثه دار تر گردید. جالب آنکه گهگاه بر مادرش می پرید.
من زیاد این حقایق را با پرسشی که در ذهنم زبانه میکشید؛ رابطه داده نمیتوانستم و خیال غالبم چنان بود که آدم یک چیز دیگر است... معهذا همه اینها دروس بیولوژی مکتب را برایم دلچسپ تر و معنادار تر میساخت. یک مشغلهء ماندگار ذهنی برایم در جانوران ؛ مورد «قاطر» بود که چند تای آنرا دیده و حتی سوار شده بودم؛ موجودی حاصل جفت شدن دو جانور مختلف: (خر و اسپ)!
باغچه و فالیزی داشتیم؛ درین آوان بیشتر هوشم شد که پدرم تخم های نباتاتی را که میکارد؛ با وسواس انتخاب میکند؛ جریان شاخچه بری و کمبار کردن تاک ها، خیشاوه و «یکه کردن» بته ها و مبارزه با آفات و حشرات و علف های هرزه قبل از حاصل؛ خیلی چیز های با اهمیتی برایم پیدا کرد. حتی پدرم و همسایه ها جریان حرکت ابر ها و مقدار نسیم و شبنم ... را تعقیب مینمودند و آنها را به حاصلات و پیداوار آینده مربوط میدانستند. یخبندان زمستانی، کم بارانی و سیر بارانی، نوبت آب و الزامات دیگر محیط زراعی که موضوعات مبرهن بودند.
کم و بیش این را نیز می شنیدم که اولاد های فلان و به همان «ایستاد» نمیشود، یا مرضی و خام و نزار و معیوب به دنیا می آید. در تحلیل و تفسیر اینگونه موارد یک عده جادو و جمبل؛ بی نمازی و بدنیتی، چشم سوق و نظر بد و چیز های عجیب و غریب دیگر را قطار میکردند و به نظرم همیشه هم با خویش گرفتار تناقض ها شده و هنگام بیچاره و بی منطق شدن "والله اعلم" میگفتند و میگریختند؛ مگر تک و توکی از ازدواج ها سخن به میان می آوردند و از جمله یکی از علل را پیوند های زناشویی اقارب بسیار نزدیک وانمود میکردند.
دیده بودم که به خاطر مبارزه با اینگونه آفات؛ مردم زیاد زحمت میکشند؛ تعویز و تومار و الاس و چقور و بخشی گری و خیر و خیرات و نذر و نیاز... زیادی میکنند. قربانی های حیوانی و صدقه رد بلا که غالباً هفته وار هر سو بر پا میگردید.
مشکل نازایی بعضی زن ها و عقامت مرد ها چه فتنه ها که به پا نمیکرد.
آهسته آهسته ذهنم این گستره ها را عقب گذاشت و حتی از مردن و نمردن هم آنسوتر راه کشید. گذشته از قد و قواره و پر زوری و کمزوری و زشتی و زیبایی... هزار ها خوی و خصلت عجیب و غریب و باور و پندار و کردار ضد و مضاد در افراد بشری دور و پیش حاکم و فرمانرواست که تقریباً هیچکس قادر نیست؛ در صورت خواست و اراده هم بر آنها غلبه نماید یا قادر به تغییر و تخفیف شان شود.
آنچه در کتاب های اخلاقی و مذهبی و تصوفی هست یا توسط معلمان و واعظان و ناصحان خواسته میشود؛ با آنچه در روح و ضمیر و اخلاق عملی و باور و جذبه و انگیزهء کسان متبارز میباشد؛ کمترین وجه تشابه را دارد.
وضع تا جائیکه چشم کار میکرد و عقل میرسید همان بود که منجمله حافظ بزرگ تصویر کرده بود:
این چه شوریست که در دورقمرمی بینم
همه افاق؛ پُر از فتنه و  شر می بینم
هر کسی ؛ روز بهی می طلبد از  ایام
عجب آنست که هر روز؛ بتر می بینم
ابلهان را همه شربت زگلاب و قند است
قوت  دانا همه از خون جگر می بینم
اسب تازی شده مجروح به زیر  پالان
طوق زرین همه بر گردن خر می بینم
دختران را همه جنگست و جدل با مادر
پسران  را همه بد خواه  پدر می بینم
هیچ  رحمی  نه برادر به  برادر دارد
هیچ شفقت نه  پدر را به پسر می بینم
.....................


همین خواجه حافظ تا بدانجا رسیده بود که فریاد کند:
                 آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست  
                 عالم دیگر بباید ساخت و ز نو آدمی!
وقتی به متون ترجمه شدهء قرآن دسترس پیدا کردم؛ منظرهء خلقت آدمی؛ زیاد توجه و اندیشه ام را برانگیخت؛ خوشبختانه پیشتر از آن آثاری در راستای «اسطوره و رمز» خوانده بودم که برخورد با اساطیر قرآنی را برایم سهل ساخته بود و بنابر این به معانی و پیام های رمزی و زمانی – مکانی قرآن راحت تر میرسیدم .
ولی منظرهء خلقت آدم و هبوط آن بر زمین و سپس شروع به تولید مثل کردن او و بی بی حوا و اولادهء شان از یکطرف و اینکه آدم غیراز آفریدگار؛ باید مسجود همه فرشتگان و مخلوقات باشد؛ موجب دیگرگونی های بیشتر روانی در من گردید.
از یکطرف اینکه در اول ها خواهر و برادر از نخستین اولادهء آدم؛ همسر هم شده و به تولید مثل می پرداختند؛ برایم عادی و طبیعی جلوه میکرد؛ چون ترتیب دیگری ممکن نبود و از طرف دیگر بنابر ذهنیت های پیشینه می انگاشتم که احتمالاً همین اجبار؛ صدماتی بر گوهر نوع بشر وارد کرده است؛ چنانکه طی نسل های محدود آینده؛‌ فرزندان آدمی چنان مردمان سرکش و بد اخلاق و زیانکار تشریف فرما میشدند که پیامبران الهی را ذله و درمانده و عصبانی میکردند و حتی به قتل می رسانیدند و لذا حسب خواست و دعای بد آنان؛ ذات قادر مطلق تخم و ریشه این وآن قوم را به آب و آتش و بلیات عدیدهء دیگر سپرده مانند توفان نوح و سرنوشت اقوام عاد و ثمود وغیرهم طی لرزاننده ترین کیفر های عمومی شامل صغیر و کبیر همراه با احشام و زنده جانهای دیگر و اراضی مورد سکونت شان؛ نیست و نابود میفرمود.( درمتن کامل کتاب این موارد منظماً تشریح و تإلیف خواهد شد.)
خلاصه طی دورانهایی که قرآن روایت میکرد؛ اولاده آدم نسل پی نسل خرابتر شده میرفت و قوم برگزیده و عهدبسته با الله تعالی یعنی اسرائیل هم چندان اخلاق و فضیلتی بالاتر از دیگران متبارز نساخت.
در استقامتی انسانِ اشرف المخلوقات و دارای تاج "کرمنا" و لیاقت مسجود فرشتگان بودن؛ کلاً در خسران تعریف گردید:
"والعصر ان الانسان لفی خسر"= سوگند به عصر و زمان که انسان در خسران و زیان است!
من از این تعریف قرآنی؛ این معنا را نمی گرفتم که انسان اصلاً برای زیانکاری و تبعات آن آفریده شده است بلکه این معنا را میگرفتم که او؛ آنقدر حایز اراده و اختیار و انتخاب آفریده شده که خواه زیانکاری و خسران و خواه صوابکاری و برترسازی مقام خویش را بر گزیند. که در برههء جاری او به خسران گرائیده و خویشتن را محکوم به خسران بیشتر و بیشتر ساخته است.
وقتی به مطالعات تفصیلی در تاریخ جهان باستان و باستان شناسی که اصلاً در مکاتب میسر نبود؛ پرداختم؛ دریافتم که خیلی از روایات اساطیری بخصوص در زمینهء مورد جستجوی من؛ با داده ها و اکتشافات دانش همخوانی دارد.
+++++++++++++++++
از تمام انواع پرسش ها؛ انتقاد ها و نظریات شما درین راستا استقبال میشود.
ایمیل ویژه: برای دریافت سوال و نظر و تبصره:
مبلایل برای تماس مستقیم:
+918860054225

۱۳۹۱ خرداد ۴, پنجشنبه

خاکشناسی خاکهای افغانستان

ازکریم پوپل نویسنده سایدویکی پیدیا

خاکشناسی خاکهای افغانستان


خاک عبارت از یک ترکیب پیچیده عناصر کیماوی می باشد. در مطالعه کشاورزی خاکرا چنین تعریف مینمایند.خاک عبارت از ترکیب پیچیده مواد بیوشیمی و مرکبات کیماوی میباشد.مطالعه خاک نظر به دیدگاه مهندسی ساختمانی ، جیولوژی ، کشاورزی  فرق دارند. در علم کشاورزی مطاله سطح خاک تا عمق کمتر از دو متر مورد مطلعه قرار میگیرد. در علم خاکشناسی کشاورزی  کیمای خاک ، حاصلخیزی خاک ،تغذیه گیاه وکود، فیزیک خاک ، ، بیوشیمی خاک ، پیدایش و صنف بندی خاک  ،پروفیل خاک،  آلودگی خاک، حفاظت وتخریب خاکرا  زیاده مورد مطالعه قرار میگیرد. خاک  پس از آب وهوا دومین فکتور است که تعین میکند چه نوع نبات باید بروید.
رنگ خاک. موجودیت آب ومواد عضوی در رنگ خاک تاثیر دارد. خاکها دارای رنگ زرد سرخ سیاه نصواری  سفید و خاکستری میباشد. خاکهای که در آن اکساید آهن و منگنزیم باشد رنگ زرد یا سرخ  دارد. خاکهای سیاه نصواری  نماینگر آنست که دارای مقدار زیاد مواد کیماوی در آن است . مانند خاکهای سالنگ نورستان وکنرهار بغلان وسایر نقاط جنگلی.در خاکهای که مقدار آب زیاد باشد نیز رنگ سرخ وزرد دیده میشود. خاکهای که دارای مقدار آب کم باشد رنگ خاکستری را دارند . که در خاکهای سفید مقدار کلسیم وریگ زیاد میباشد.  در خاک یکنوع آب است بنام (هایدروسکوپیک واتر)  که در حرارت 600-1000 درجه سانتی گراد آنرا ازدست میدهد که درین صورت دوباره به سنگ یا خشت تبدیل شده رنگش تغیر میکند .

پیدایش خاکهای افغانستان
سنگها بالاثر اکسیدیش ، سردی گرمی هوا ،جریانات باد هوا وفشارهاس میکانیکی به پارچه های خورد تبدیل گردیده پس از سالهای طولانی بالاثر تعاملات کیماوی به شکل دیگر تبدیل می گردد. وخاکهای موجوده دارای ساختمانهای منظم هندسی است که آبرا جذب نموده به ریشه نبات می دهند. که بنام  Soil Aggrigates یا صحت خاک یاد میشود. یک دانه اگریگات  الی  2 ملی متر اندازه دارد. خاکهای صفحات مرکزی افغانستان نو تر از شمال وغرب افغانستان میباشد. زمانیکه نیم قاره هند با قاره آسیا تصادم مینماید دراثر  فشار این تصادم کوهای هندو کش تشکیل میگردد خاکها وجنگلها  وقت در فررفتگی های هندوکش مدفون گردیده از تجزیه ذرات  سنگهای هندوکش خاکهای جدید در سطح خاکهای قبلی میریزد.  بعدا توسط جریان آب وسیلاب خاکها به فرورفتگی ها یا توسط دریاها به خارج از افغانستان انتقال داده شده است.  بخارات بارانهای مونسونی هند وبحر هند تا ارتفاعات سالنگ جنوبی  رسانیده بدین لحاظ مقدار بارندگی در جنوب زیاده  نسبت بشمال افغاستان میباشد. معمولاً معلولات نمکی در جنوب توسط دریاها به بحر هند ریخته است و آبهای شرین دارد.برخلاف درشمال آبهای زیر زمیتی  شور یا تلخ بوده مقدارآبهای شرین کم است. درنقشه شما مشاهده میکنید که نیم قاره هند چگونه تشکیل هندوکش را نموده است.

صنف بندی خاکهای افغانستان
مساحتافغانستان  ۶۵ میلون هکتار است.از جمله ۸۰ فیصد مساحت این کشور را کوه‌ها پو شانیده‌است. دارای ۸ میلون هکتار زمینهای زراعتی بوده که  ۱۲٪  مساحت مجموعی را تشکیل می‌دهد. ۴ میلون ازین زمینها  عملاً تحت کشت قرار دارد.غرض مطالعه خاکهای افغانستان اجزای ذیل لازم است تا در دسترس پژوهشی قرار گیرد. بافت خاک، ساختمان خاک، نوع خاک، مقدار  عناصر  و مرکبات  کیمیاوی در خاک، رطوبت خاک، تقسیم بندی علمی   خاک ، مقدار مواد عضوی در خاک، فرسایش  خاک  و تخریب خاک میباشد.طوریکه در معادن افغانستان  نوشته شده‌است  در افغانستان سنگهای از هردوره جیولوژیکی  یافت میشود. قسمت این سنگها در مرور چندین میلون سال بخاک  تبدیل و توسط آب از یک محل به محل دیگر برده شده آن منطقه را غنی ساخته‌است. کوهای  هندوکش  تغیرات در آب هوا وخاک افغانستان وارد نموده‌است. درین اواخر  سروی جیولوژی امریکا نقشه خاکهای افغانستان را تهیه نموده است
.این نقشه تقسیمات خاکهای افغانستان را از لحاظ آب و هوا وارتفاع مورد مطالعه قرار داده‌است.
عمق  خاکهای افغانستان خیلی‌ها از هم متفاوت میباشد.عمق خاک در ولایات شمال، غرب و و نواحی کتواز ولایت پکتیکا نسبت به دیگر ساحات افغانستان زیاده می‌باشد.اداره سروی جیولوژی   ایالات متحده امریکا خاکهای افغانستان را به۵ قسمت عمده تقسیم نموده‌است. که هر قسمت به ۵-۶ جز تقسیم شده‌است.
 1.خاکهای در شرایط سرد و خیلی سرد در درجه حرارت کمتر از ۸ درجه سانتی گراد:این نوع خاک در میان کوههای  پامیر  بدخشان    و ارتفات بلند افغانستان مرکزی وچود دارد.
2.Soil with mesic :خاکهای که در حرارت ۸-۱۵درجه سانتی گراد قرار دارند. این مناطق عبارتند از اطراف دامنه‌های هندو کش جنوبی  خوست  پکتیا  زابل  قسمت غرب هرات  و فراه  در سرحد با  ایران   قسمت جنوب شرقی   قندهار  هم سرحد با  زاهدان   وجود دارد.
 3. Soil with Xerotc SMR and Mesic STR: خاکهای پوشیده از نباتات با رطوبت  مرطوب و خشک: مانند مناطق مرتفع شمال  جلال آباد  لغمان  کابل  لوگر  و پکتیا   دشتهای شمال افغانستان و شمال غربی  بادغیس  میباشد.
 4.Soil with arid SMR and Thermic STR: خاکهای مناطق خشک بی آب و کم آب در حرارت ۱۵-۲۲ در سال :این خاکها دارای  عمق زیاد خاک میباشد این نوع خاکها در مناطق بین مزارشریف  و شبرغان  دشتهای شمال قندهار هلمند نیمروز  غرب  فراه  و  هرات  و قسمت شمال غور  وجود دارد.
 5. Soil with Ayperthermic STR: حرارت بلندتر از ۲۲C°:ای نوع خاکها در  قسمت اعظم مناطق جنوب قندهار وهلمند وجود داشته به شش بخش تقسیم گردیده‌است که هر بخش دارای خواص  مختلف و حرارت مختلف میباشد.

ترکیبات کیمیاوی خاکهای افغانستان   
در تحقیقات که از طرف سازمان  ایکاردا   صورت گرفت افغانستان یک کشور خشک دارای رطوبت نسبتی کم میباشد. در مجموعه مقدار  کلسیم کربنات    (۳ CaCO)با اعیار ۵-۵۰٪ دراین کشور زیاده میباشد(FAO, ۱۹۷۳).در مجموع اوسط کلسیم کاربونیت ۲۳٪میباشد.خاک   ولایت غزنی  ۱۰-۱۲ فیصد کلسیم کاربونیت کندز ۱۰-۱۵ فیصد، کلسیم کاربونیت خاکهای ولایت کابل و کتواز دارای ۱۰-۲۰فیصد، کاربونیت هری رود۱۵-۲۰فیصد، کاربونیت فراه  لوگر   و نواحی ادرسکن ۲۰-۲۵ فیصد، کاربونیت در نواحی دشتهای شور مزارشریف الی ۴۰ فیصد می‌باشد. رنگ خاکهای این کشور زیاده رنگ سفید خاکستری را دارا میباشد. زمین‌های از قندوز  الی شبرغال دارای نمکیات کلسیم کاربونیت و انواع نمکیات کلسیم میباشند. مقدار کاربونیت در ولایت غزنی کم ولی در ولایت بلخ  زیاده وجود دارد. زمینهای ولایت بلخ دارای مقادیر زیاد   پتاسیم  ودر مناطق هلمند مقدار پوتاشیم کم بوده مقدار فاسفورس کافی دارد.مقدار جست (روی)بجز ولایت غزنی و هلمند در خاکهای  تمام ولایتهای افغانستان زیاده میباشد. حاصلات در ولایت هلمند بنسبت کم بود جست  و فاسفورس کم میباشد. در ولایت غزنی به نسبت کم بودجست حاصلات ضیعف میباشد. مقدار پوتاشیم در خاکهای افغانستان نیز تفاوت میباشد.مقدار نایتریت در خاکهای افغانستان نا کافی میباشد.چون مقدار پوتاشیم فاسفورس ونایتروجن در خاکهای افغانستان کم است بدین لحاظ درسال ۱۳۵۳فابریکه کودو برق توسط روسها در ولایت بلخ اعمار گردید تا فعلاً فعال میباشد.

 فابریکه کودوبرق مزارشریف  
کاراین فابریکه درسال ۱۳۴۵ آغاز درسال ۱۳۵۳ به بهره برداری سپرده شد. قرار بود این فابریکه در مدت ده سال به بهره برداری سپرده شود در اثر فعالیت و زحمتکشی انجنیر عبدالواحد سرابی پس از هفت سال کار اعمار فابریکه به اختتام رسید. موصوف بالاثر انجام خدمات شایسته  دوبار وزیر معادن افغانستان مقرر گردید. این فابریکه به مقصد تولید برق از   گاز طبیعی  و تولید کود دای امونیم فاسفیت، یوری ، وغیره کودها اعمار گردید. کوداین فابریکه از گاز کاربن دای اکساید هوا و گاز طبیعی وغیره مرکبات ساخته میشود. الی سالهای ۱۹۹۲ به ظرفیت ۴۰۰ تن کود کیماوی و ۳۶ میگا وات برق تولید مینمود. پس از ۱۹۹۲ بااثر عدم مراقبت واحیا پرزه جات تولیدات بندریج کم گردید.فعلاً ۱۲ میگا وات برق و ۹۰ تن کود تولید میکند.از سال ۱۹۹۲ ببعد هیچ فابریکه افغانستان  دوباره به ظرفیت اولی خود برنگشته بلکه ۷۰ فیصد تخریب گردیده‌است.
درین اواخر دولت امریکا مبلغ ۱۵۸ میلون دالر را غرض احیا فابریکه تخصیص داده‌است. جمله مصارف فابریکه مبلغ ۱۷۵ میلون دالر میشود که ۱۵ میلون دالر آنرا دولت از بودیجه انکشافی خویش میپردازد. در صورت احیا چنین فابریکه توقع برده میشودظرفیت تولید کود به ۲۹۱ تن در روز و ۴۶ میگا وات برق تولید بالا برده خواهد شد
 بافت خاکهای افغانستان  
در قسمت‌های  غربی افغانستان زمین‌ها خشک نوع  سندی(ریگی)، سندی سلت وسلیت میباشد. درمیان نواحی قندهار ارزگان فراه وهرات دشتهای از نوع سند و سندی سلیت وجود دارد. بجز زمینهای  کنر  نورستان  در اکثر ولایات مقدار مواد عضوی و نیتروژن  کم میباشد. طبق ارزیابی نمونه خاکهای افغانستان به اثبات رسید که ۵۰ فیصد خاک افغانستان دارای PH= ۸-۸٫۵ ۳۵ فیصد آن بین۸٫۵ -PH=۹  ده فیصد آن بین PH= ۹-۹٫۵ میباشد. به جز از  پنجشیر غوربند  نورستان  و کنرهار مناطق   پامیر   باقی تمامی  خاکهای افغانستان  قلوی بوده طور  دارای اوسط (pH =۸٫۲ ) میباشد. مقدار ریک (شن)در خاکهای غربی افغانستان نسبت به دیگر قسمتها زیاده میباشد. اوسط مقدار ریگ در خاکهای افغانستان ۴۵٪بوده وحدود آن بین ۲۶-۸۵٪ میباشد.وهمین معیاررا  خاکهای لوم (ماسه یا خاکهای که زیاده مواد عضوی دارند)و شنی لوم نیز دارا میباشد.یک تناسب منفی (R۲ = ۰٫۴۴-۰٫۵۳)بین ریگ و کاربونیت در خاکهای غزنی هلمند  و هرات وجود دارد ولی یک تناسب نسبتاًخوب در خاکهای ولایت بغلان و بلخ   وجود دارد. در یک برنامه پژوهشی ضریب قابلیت برقی خاکهای  چهار ولایت بین ۰٫۴-۰٫۷  ds/m بود.ولی در ۱۲۹ نمونه ۱۰ نمونه آن دارای ضریب قابلیت ا ds/m دریک نمونه آن قابلیت چهارds/m را دارا بود.

 قابلیت بارگیری خاکهای افغانستان
خاکهای افغانستان از لحاظ قابلیت بارگیری و تناسب مرکبات کیماوی به چهار قسمت تقسیم شده‌است.
 1.مناطق شمال افغانستان تخار  دشتهای بین کندز بلخ جوزجان   اندخوی  و بادغیس .
 2.مناطق کوهستانی مرکزی پروان پنجشیر  بامیان   کابل میدان  دایکندی  غور .
 3.شرق و جنوب شرقی کنر جلال آباد لغمان خوست و  پکتیا .
۴. غرب افغانستان خاکهای هرات  زابل  هلمند نیمروز فراه   قندهار.

  بیابان زائی خاکهای افغانستان
بیابان زائی عبارت از روند بایر شدن مناطق خشک ونیمه خشک را می‌گویند.بیابان زائی شامل از بین رفتن فرش نباتی،   فرسایش خاک و لاغر شدن زمین  می‌باشد.  خشکسالی‌های پی در پی با ازبین رفتن فرش سبز یکی از عامل بیابان زائی در افغانستان استتشکیل وتخریب جز قوانین طبعت است .خاک معمولاً توسط عوامل ذیل تخریب میگردد.
1. Soil Errission  فرسایش خاک: عمدتا ً توسط حرکت باد وآب صورت می گیرد در نتیجه سطح خاکرا ازبین برده به سساحه دیگر انتقال می دهد.







                                                          فرسایش خاک



2.  degradation Soil retrogression andواپس گیری وتخریب خاک:  درین صورت خاک حاصل خیزی خودرا بنسبت تخریب شدن خاک از دست می دهد.مواد عضوی وخاک خوب را از دست می دهد.   
 3Desertification. صحرا شدن. عوال عمده آن لاغر شدن خاک و یا تخریب خاک توسط سیلاب ، ریگ وسنگ ، نمکیات ، چرا مفرط ، خشکسالی پیاپی میباشد. 
. خشکسالی سالهای ۱۹۹۹-۲۰۰۱ همزمان با بی توجوعی دولت وقت دربیابان زائی افغانستان ازدیاد بخشید. مردم در بسیاری ولایات به حفر چاه‌هاآغاز نمودند با حفر چاه هاسطع آب زیر زمینی پائین آمده چشمه ها که منبع دریا‌ها است خشک گردید. بلاثر این حادثه تمامی کاریزهای بین غزنی وقندهار خشک گردید. عوامل دیگر که باعث بیابان زائی میشود  عدم طرح طویل المدت  از طرف دولت  وبیسوادی مردم میباشد. تکراراین روند بالای مناطق همجوار بخصوص هوای سرد ویخچالهای کوهای هندوکش تاثیرات منفی وارد نموده‌است. سی  سال قبل در شهر کابل و مزارشریف گرد خاک وجود نداشت.ولی فعلا هوای کابل ومزارشریف با گرد آلوده‌است. دلیل آن اینست که درختان و بوته‌های طبیعی را مردم غرض پخت وپز در طول سالهای جنک ازبین برده آن نباتات دیگر وجود نداردتا جلو خشکی وگرد وغبار را بگیرد. در دشتهای مزارشریف قبلاً در هر حصه درختان سکساول دیده میشد.فعلاً بجز خاک دیگر هیچ بوته ونبات وجود ندارد.
زمانیکه خاک با مواد عضوی  مقدار ریگ و سلت ویا کلی مخلوط میشود ساختمان‌های هندسی را میسازد که بنام (soil aggregate)یا دانه‌های خاک یاد میشود.اگرگاتها ساختمان منظم خاک است که برای ریشه نباتات مواد کیماوی تهیه میدارد. عوامل خشکسالی، بلند رفتن نمکیات غلط قلبه نمودن، توسعه شهر سازی، موادفاضله کیماوی فابریکات  کشت وگزار عراده جات از همه بخصوص سیلابها اگریگاتهای خاکرا تخریب می‌نماید. با تخریب اگریگات دیگر بصورت نارمل به ریشه نباتات غذا تهیه شده نمیتواند.سیلابهای ولایت بدخشان فاریاب، زمینهای اطراف دریای آمو تلفات زیاد به مزارع زراعتی رسانید. توسعه شهر داری بدون نقشه وبدون فاضل آب در افغانستان جای زمین‌های زراعتی را گرفته در بیابانی شدن وتخریب خاک اثرات سریع راوارد نمود. چنین حالت  فعلاً شهرهای مزار جلال آباد و کابل قرار دارند. ده سال قبل از کوتل خیرخانه به آنطرف مزارع زراعتی بود فعلاً از کابل الی جبل السراج فقد خانه آباد شده‌است وحدود کمی کشتزار باقی مانده‌است. کشتزار تحقیقاتی دارالمان که مرکز تحقیقات نباتات افغانستان است درین اواخر در نظر است کشتزار ازبین رفته به عوض آن تعمیر پارلمان افغانستان را در آن جا بنا نمایند. ویا به عوض مزارع ده سبز شهر  بنام کابل جدیداعمار نمایند. زمین‌های شهر جلال آباد  به نسبت آفتاب گرم و آب فراوان در سال ۳ حاصل می‌دهد شهر به بیشتر از ۵۰ کلیومتر توسعه یافت جای زمینهای زراعتی را خانه‌های با نقشه و بی نقشه گرفته‌است. طبق راپور سازمان ملل تخریب خاک و تنزیل زمینهای زراعتی در افغانستان وهندوستان ۴۲-۴۶ فیصد می‌باشد.

 4.شستن خاکهای افغانستان  
۸۰ فیصد افغانستان را کوه‌ها و زمینهای نشیبی تشکیل داده‌است.طبقه مواد عضوی که در سطع خاک وجود دارد توسط بارشهای و سیلابهای سال شسته شده به دریا‌ها می‌ریزند.از جمله ۳۴ دریا افغانستان ۲۴ دریا در سه حوزه یعنی آمو حوزه غرب هلمند  و هری رود،  حوزه دریای کابل پس از مصافت طولانی به کشورهای همسایه می‌ریزند.بدین صورت خاک خوب خارج از کشور میرود.


  منبع  
*معرفی افغانستان بخش زراعت در افغانستان نوشتههٔابراتوارپاول وی. گالوین در وبگاه
*گزارش وزرات معادن وصنایع افغانستان در مورد احیا وباز سازی مربوطات وزارت معادن
*راپور سازمان ملل در مورد تنزیل زمینهای زراعتی در افغانستان
*معلومات عمومی در مورد محیط نوع حرارت ونام گذاری خاکهای جهان در وبگاه
*فر سایش خاک وبیابان زائی نوشته پروفیسور سید امیر شاه حسن یار
*کمک یکصدوپنجاه میلون دالر امریکابمنظور احیا فابریکه کود وبرق مزارشریف                             
* Soil Regions map of Afganistan|NRCS soil
تحقیقات سازمان زراعتی ایکاردا در مورد زراعت آب و خاکهای افغانستان
آزانس خبری وخت شهر مزارشریف
ساختمانهای منظم خاک که بنام سویل اگریگات یاد میشود در وبگاه پوهنتون آسترلیا