مطبوعات افغانستان
نـوشــته: پروفسور رسول رهین
(رئیس شورای فرهنگی افغانستان)
(رئیس شورای فرهنگی افغانستان)
مقدمه
مطبوعات در افغانستان به معنی واقعی واژه بعد از تشكيل افغانستان نوين آغاز میشود. قبل بر آن از يكطرف حكومت دارای وحدت ملی وجود نداشت. يعنی گاهی سرحدات افغانستان در داخل قلمروهای كشورهای همسايه گسترش میيافت و زمانی ساحه نفوذ سياسی كشورهای همسايه در داخل قلمرو افغانستان توسعه پيدا میكرد. بناً ممكن نبود تحت چندين نام مختلف و سيستمهای حكمروايیهای گونهگون مطالعات در باره مطبوعات افغانستان به پيش برود. از سوی ديگر مطبوعات به معنی امروزی آن يك پديده ملی و داخلی نبود، بلكه پديدهيی بود بيگانه و صادر شده از غرب و دارای مميزات فرهنگ غربی بود، كه با آغاز استعمار انگليس در شرق نشو نما كرده و همگام با استعمار و استعمارگران راه كار برد خود را در شرق مخصوصا افغانستان باز نموده بود.
افغانستان امروز درست وقتی تشكيل گرديد كه در اکتوبر سال ۱٧٤٧ میلادی صابرشاه كابلی مرد روحانی متصوف و سياستمدار، استاد لايخوار مجذوب منحيث شخص مصلح و مؤمن در جرگه قومی سران اقوام قندهار، در عمارت مزار شير سرخ، در داخل قلعه نظامی نادرآباد قندهار احمدخان ابدالی را بحيث پادشاه معرفی و خوشه گندمی(*) را بجای تاج بر كلاه او نصب نمود. سران اقوام قندهار و فيودالهای بزرگ به احمدخان ابدالی بيعت و حكومت او را تصديق كردند. از آن پس احمدخان ابدالی بعنوان احمدشاه، پادشاه كشور اعلان گرديد.(۱)
(*) اکثر مؤرخان "نصب کردن خوشه گندم" را در (اکتوبر ۱٧٤٧م) تائید کرده اند. ولی ماه اکتوبر برابر به ماه میزان خورشیدی است. بعید به نظر میآید که خوشه گندم در ماه میزان وجود داشته باشد.
(۱۰) تاریخ مطبوعات افغانستان، از شمس النهار تا جمهوریت .
احمد شاه در شرايطی بحيث پادشاه افغانستان اعلان گرديد كه تمام شرايط داخلی و خارجی مخصوصا اوضاع ممالك همجوار برای تشكيل يك دولت مستقل افغانستانی مساعد بود. در داخل كشور قشر دهقانان و مالداران يعـنی اكثريت ملت با قشر پيشهور سالهای متمادی در زير اداره ملوكالطوايفی، ماليات كمرشكن و عوارض گمركی گو ناگون كوفته شده و طالب يك دولت مقتدر مركزی و با امنيت بودند. در غرب، شرق و جنوب كشور نيز سالها مردم بر ضد استيلای خارجی و برای حصول آزادی ملی مبارزه كرده و برای حفظ و تقويه يك دولت ملی در برابر خارجیها آماده شده بودند. قسمت مركزی كشور هزارهجات بيشتر از هر قسمت ديگر تحت نظام فيودالی و مطلقالعنانی و ملوكالطوايفی سائيده میشد و فيودالهای مقتدر اين منطقه نسبت به دهقانان و مالداران و رعايا سخت دارای اختيارات نامحدود بودند. بيشتر از يك مليون نفوس زحمتكش هزاره كه زير ضربات شديد خارجی و داخلی واقع شده بود، برای اعاشه عده انگشت شمار ارباب، مير، بيگ و روحانی جان میكندند. ولايات شمال افغانستان نيز در تنگنا فرورفته بود.
در جوار افغانستان كشور ايران بعد از مرگ نادر افشار در گرداب هرج و مرج داخلی قرار داشته مجال تجاوز به كشورهای همسايه و همجوار را نداشت. در بخارا و ماوراالنهر نيز دولت "جنيديه" روبه زوال بود. قشر اشراف و فيودالهای قدرتمند در مناطق مختلف حتی در خود بخارا مستقل شده بودند. اوضاع سياسی خوارزم بدتر از ماوراالنهر بود و تا قبل از ظهور احمدشاه خانها و اربابها يكی بعد ديگری به كرسیهای حكمروايی میآمدند و میرفتند. از ينرو كشور خوارزم نيز موقع آنرا نداشت تا حمله بر كشور همسايه را نظم بخشد. در جنوب، در هند هم سلطه بقایای دودمان بابری هند روبه ضعف می رفت و به هيچ صورت قدرت و توان فشار نظامی بالای افغانستان را نداشت. مخصوصا که در شمال هند یک قوه مخالف "سكهـ"به رهبری"سیواجی" تشکیل شده بود و داشت نيروهای ملی هندی را جمع كرده، آخرين شاهنشاه بابری هندوستان (محمد شـــــاه بابری) را براندازد.
(۱۱) مقدمه .
علاوه بر اينها درهند يك قوت نامرئی، نهانی و خطرناك ديگری نيز در حال تشكل بود كه داشت از ماورای بحار در سواحل هند لنگر اندازد. اين قوت ناآشنا، با اسلحه علم، فن، تخنيك و فرهنگ عالیتری مجهز بود و با حـــــرص و خشونت بيشتر به شكل تدريجی اما عميق در عروق و شراين هند جسيم نفوذ میكرد. اين قوت نامرئی همان استعمار غربی بود كه تجزيه و تقسيم قوتهای ملی هند را در سر خط پلانهايش قرار داده بود.(٢) در همچو شرايط مساعد احمدشاه توانست دولت مركزی و سرتاسری افغانستان را در مدت كوتاهی از جيحون تا عمان و از ايران تا رود سند وحدت سياسی بخشد.
دولت احمد شاهی با آنكه در شرايط خاص تاريخی توانست برای تشكيل مجدد افغانستان خدمت مهم سياسی نمايد. ولی نتوانست به كلی از اشتباهات و اعمال نادرست بر كنار بماند. چنانچه يكی از كارهای عجيب، بیفايده و حتی مضر او مداخله منفی در امور داخلی هندوستان برای احيای دوباره دولت بابریهای هند بود. درحاليكه دولت بابری هندوستان طوری مضمحل و عاجز شده بود كه ديگر به هیچ شكلی توان اداره كشور بزرگ هند را نداشت. اين درست در زمانی صورت گرفت كه گرگ استعمار در گوشهيی از خانه هنديها كمين گرفته بود.(۳)
قابل يادآوری است كه احمدشاه از نظر حفظ حوزه سند حق داشت تماميت كشور خود را تا لب دريای سند در برابر قوای توسعه طلب" سكهـ"حفظ كند. ولی حمله در قلب هند با مصرف گزاف و خون هزاران افغان و هندی برای در هم كوبيدن و شكستن قوای ملی هند "مرتهها" كار خطرناكی بود كه صورت گرفت و هیچ گونه ارتباطی با منافع افغانستان و يا هندوستان نداشت. نتيجه اين فتح درخشان که با سپر انسانی میسر شده بود، در واقع برداشتن سنگ بزرگ از دم راه استعمار انگليس بود كه بعدها از ضعف قوای ملی هند و تار و مار شدن مرتهها بواسطه قوای احمدشاه استفاده كرده نفوذ سياسی و نظامی خود را بر هند تحميل كرد. اشتباه حمله احمدشاه بر هند از همان اول حمــله هويدا
(۱٢) تاریخ مطبوعات افغانستان، از شمس النهار تا جمهوریت.
بود. احمدشاه میخواست اين اشتباه و خلای بزرگ را بنام تقويه دين با حفظ و تقويه دولت فاسد شده بابریهای زوال يافته و محكوم به مرگ ابدی پركند. ولی چنان نشد. دولت ملی مرته هند كوبيده شد و دولت بابری زنده نگرديد. در عوض راه برای نفوذ استعمار انگليسی بازتر گرديد. زيرا نه دولت افغانستان جانشين دولت مرده هند شد و نه كدام قوت بزرگتر ملی هند. بلكه موجب آن گرديد كه استعمار انگليس عميق و عميقتر در عروق هند پهناور ريشه دواند و هندوستان را از نظر سياسی، اجتماعی و فرهنگی زير تآثير و نفوذ خود در آورد.(٤)
حضور نظامی انگليسها و پیآمد اقتصادی، سياسی و اجتماعی آن در هند هر طوريكه بود و هر ارمغانی كه بار آورد، هنديها بجان، گوشت و پوست خود احساس كردند. ولی با همه نابرابريها و در انحصار در آوردن منابع طبيعی هند، كاری كه انگليسها انجام دادند انتقال علم، فرهنگ و تخنيك جديد غربی به هند بود. هنديها در دوره سلطه بريتانيا به فرهنگ جديد اروپايی آشنا گرديده مالك فابريكات، كارخانهها، دستگاههای صنعتی، دستگاههای اطلاعاتی، دستگاههای طبع و نشر كتب، روز نامهها، جرايد و بسا وسايل ديگر فرهنگی گرديدند. انگليسها با آوردن اين وسايل به هند هدف و استراتژی يگانه خود را مرحله به مرحله به اشكال مختلفی تعقيب میكردند. گويا انگليسها كه بر سر طلای هند سرخ آمده بودند آهسته آهسته از سه جانب راههای بحری دخول در هند را بر رخ حمله آوران رقيب بستند. ديوار هماليا در شمال نيز سد غيرقابل عبوری بر روی مهاجمان خارجی بود. يگانه راهی كه باقیمانده بود راه خشكه از جبهه شمال غربی بود كه بحيث دروازه هند باقيمانده و در دست افغانستان بود. اين تنها نبود، انگليسها بعد از تماشای جنگ "پانی پت" احساس كردند كه قدرت نظامی و نفوذ معنوی افغانستان در سراسر هندوستان، طوری است كه میتواند بزرگترين رقيب انگليس در هند باشد. لهذا انگليسها با تمام قدرت و نيرو متوجه افغانستان شدند.(۵)
(۱۳) مقدمه .
انگليسها برای بر داشتن افغانستان از سر راه خود پلان ســـــه مرحلهيی طرح كردند. مر حله اولی اين پلان سياست تدافعی بود. يعنی برای جلوگيری از ورود دولت افغانستان به هند طرحريزی شده بود. مرحله دوم سياست طرح تعرضی بود. كه بايست كشور افغانستان را از سر راه خود عقب میزدند. چنانكه عواقب شوم اين مرحله را طی جنگهای اول و دوم افغان انگليس و در نهايت سلب استقلال سياسی افغانستان مشاهده كرديم.
در حملات تعرضی انگليسها تنها به حملات نظامی اكتفا نكردند، بلكه به مجرد باز شدن پایشان در افغانستان در توسعه تجارت، انتقال فرهنگ غربی و انتقال دارايی ملی افغانستان به انگلستان دست يازيدند. اين تنها نبود دولت انگليس برای شناختاندن افغانستان به ديگر كشورهای جهان دست به انتشار كتب و آثار انگليسی درباره افغانستان زد. صدها كتاب توسط مؤلفان انگليسی در هند برتانوی بچاپ رسيد و در سراسر اروپا تقسيم شد. اين آثاری بود كه منافع انگليسها را در افغانستان تضمين میكرد و پابندی به حقايق و واقعيتها كمتر داشت. همين آثار استعمار انگليس است كه تا هنوز هم منبع اغلب نوشتههای مؤرخان و نويسندگان غربی در باره افغانستان میباشد.
انگليسها در مرحله سوم طرح خود، انقسام افغانستان را به زونهای حايل و به ميان آوردن كشورهای جديد روی نقشه جهان و عزام ملاهای مكتبی برای تبليغ عليه هرگونه آزاديخواهی، استقلال طلبی و رشد مفكوره مزج دوباره كشورهای ساخته و بافته انگليسها به افغانستان را قـــرار دادند كه اين طرح خيلیها غرامات سنگين و گران بر افغانستان وارد كرد. اثرات ناگوار و نامطلوب آن تا هنوز در جوامع گونهگون افغانستانی مشاهده شده به مرحله رسيده است كه حالا همان كشور "ساخته شده" بر روی نقشه جهان خيال خام بلعيدن افغانستان پنج هزار ساله پير و كهن سال را بسر میپروراند.
باز شدن راه انگليسها به افغانستان از سرزمين هند و سلب استقلال سياسی افغانستان، اشتباه تاريخی احمدشاه است كه اكثر مورخان برآن انگشت
(۱٤) تاریخ مطبوعات افغانستان، از شمس النهار تا جمهوریت .
گذاشتهاند. ولی از نظر فرهنگی و علمی و معرفی تخنيك جديد و آشنايی افغانستان به دنيای متمدن مخصوصا عصریكه اروپائيان انقلاب صنعتی را استقبال داشتند، بیتاثير نماند. آمدن انگليسها به افغانستان منجر به بيداری افغانستانیان
جرايد در آيينه مطبوعات افغانستان گرديد. گويا آمد و رفت انگليسها به افغانستان نقطه عطف علمی و فرهنگی و آغـــــازی برای مطبوعات رسمی و عصری افغانستان شد. لهذا آمد و شد انگليسها مطبوعات را به مفهوم واقعی آن وارد افغانستان ساخت و افغانستانیان به مطبوعات جديد آشنا شدند كه آغازگر واقعی آن همانا امير شيرعلیخان بود كه بحيث بنيانگزار و مؤسس مطبوعات عصری و جديد افغانستان با استفاده از تخنيك و فرهنگ غربی سر بر افراشت و با وارد نمودن مطابع و ماشين چاپ انقلاب ژورنالستی و فرهنگی افغانستان را آغاز نمود. (۶)
ورود مطابع در افغانستان:
زمانيیكه اولاده تيمور بر ساحه وسيع ايران، ماوراالنهر و هند تسلط داشتند در قلمرو وسيع و پهناورخراسان اسلامی هنر خطاطی، تذهيب، نقاشی، ميناتور كاری و تجليد به اوج ترقی و تعالی رسيده بود. چنانيكه هنر آفرينی خطاطان، نقاشان و تجليد كاران هرات اسلامی از طرف خامه به دستان حوزههای هنری در اكثر گوشه و كنار جهان تقليد میشد. خطاطان هرات در نوشتن كتابها ازخود مهارتها و تر دستیهای حيران كنندهای نشان داده و توانسته بودند كتابهای قطور را با ميناتورهای نفيس با نيروی كلكهای هنر آفرين و خامههای توانای خود بوجود آورند كه البته كار آسان و سادهای درآن عصر وزمان نبود.(٧)
درست در همين موقع كه خطاطان چيره دست و نقاشان ماهر خراسان با دست و قلم كتاب مینوشتند و با تحمل سالها مشقت و زحمت و تكليف نسخهبرداری میكردند، مغز متفكری در آلمان به كار اختراعی مشغول بود كه زحمت و تكليف و مشقتتراش خامه و ساختن مداد و تركيب ماز و دوده و كار رونويـــس
(۱۵) مقدمه .
و قبول صنايع جديد در تشكيلات نظامی، اداری، تاسيس معــارف عصری و انتشار كردن كاتبان را از ميان بردارد و امكان آنرا ميسر سازد كه بوسيله ماشين از يك نسخه كتاب هزاران و حتی مليونها نسخه بدست آيد.
گرچه فكر حك كردن نوشته بر روی قطعات چوب و چاپ كردن آن بر روی كاغذ به شيوه مهر زنی به چينیها تعلق میگيرد. يعنی چينیها برای بار اول در سال ٨۶٨ ميلادی برابر با ٢٤٧ هجری شمسی كتابهای خود را به اين شيوه بچاپ رسانده بودند و بعدها پيشنگ (Pishing) آنرا تكميل كرد. به اين مفهوم كه دانشمند چينايی پيشنگ نقوش مختلف حروف چينايی را جداگانه بر روی قطعات كوچك چوب حك كرد و با چاپ كردن آنها بر روی كاغذ جملات مختلف را نوشت. ولی اين روش از قبل در اروپا رواج كامل داشت. به اين تفاوت كه اروپائيان ازين شيوه چاپ فقط برای منقوش كردن تصاوير رهبران مذهبی كار میگرفتند و بس. چنانچه قديمترين اثر منقوش اروپائيان به اين شيوه متعلق به سال ۱٢٢۳ ميلادی برابر با سال ۶٢۰ هجری قمری ميباشد كه تا حال بدست ما رسيده است.(٨) اروپائيان آهسته آهسته اين طريقه را كاملتر كرده و سرانجام به نقش كردن حروف تغيير شكل داد ند. اولين كتابيكه اروپائيان باين شيوه بچاپ رسانيدندكتابی بنا م اليوس دان تيتس (Alius Dantatus) بود كه در باره دستور زبان لاتين ميباشد.(٩)
احتياج روز افزون به كتاب و تكثير كتاب باعث گرديد تا عده زياد دانشمندان به صنعت حكاكی و نوشتن بروی قطعات چوب مشغول شوند. ولی حكاكی تمام جملات و صفحههای يك كتاب بروی قطعات چوب كار مشكلی بود و سالها را در بر میگرفت تا يك كتاب حكاكی شود كه گويا تفاوت چندان از شيوه رونويس كردن و استكتاب كتاب نداشت.
لهذا موفقيت اصلی و واقعی حل اين مشكل بزرگ بشر نصيب جان گوتنـبرگ (JohanGutenburg) آلمانی گرديد. گوتنبرگ پس از يك سلسله اختراعات كوچك با ذوب فلزات حروف چاپ را ساخت. سپس اين قطعات كوچك
(۱۶) تاریخ مطبوعات افغانستان، از شمس النهار تا جمهوریت .
حروف را پهلوی هم قرار داد و به ساختن ماشين كه بر روی آن كش میشد، موفق گرديد تا اختراع برزگ خود را به جهان بشريت عرضه كند. باين شيوه گوتنبرگ توانست حروف چيده شده را بطور ميخانيكی در روی كاغذ به چــــاپ برساند. گونتبرگ ماشين چاپ را اختراع كرد و در سال ۱٤٤٤ ميلادی برابر با ٨٢٢ هجری شمسی كتاب آسمانی انجيل را بآن چاپ كرد و بوسيله آن كتاب اختراع محيرالعقول گوتنبرگ در سراسر اروپا پخش و نشر گرديد. (۱۰)
با اختراع ماشين چاپ بواسطه گوتنبرگ تحولی عظيم و شگرف در جهان پديد آمد و استفاده از كتاب و مطالب نوشته شده از انحصار كشيشها و ثروتمندان بيرون گرديد. اينك ديگر متفكران و دانشمندان می توانستند مستقيما افكار و نظريات خود را در اختيار عامه مردم بگذارند. با نشر كتاب و نوشته ها نه تنها سطح معلومات فرد فرد انسانها بالا رفت بلكه ميزان معلومات و درك جوامع بشری نيز ترقی نمود. ديگركشيشها و ثروتمندان نمی توانستند با استفاده از قدرت و ثروت خود مانع نشر عقايد عالی انسانی و اكتشافات علمی دانشمندان بشوند. چاپ نقشه های جغرافيايی امكان آنرا ميسر ساخت تا افراد شجاع به جهان گردی آغاز نمايند و راه اوقيانوسها و دريا ها را در پيش گيرند و از موجوديت قاره ها و سر زمين ها ی جديد اطلاعات صحيح بدست آورند. از طرف ديگر زمينه نشر عقايد دانشمندان و فلاسفه و متفكران به مردم و سر زمين های ديگر مساعد گرديد و باعث شد كه مردمان جهان در آستانه تحول بزرگ فرهنگی، سياسی و اجتماعی قرار گيرند. چنانچه اكثر تحولات اجتماعی و دگر گونیهای جوامع فيودالی و بورژوازی كه از قرن پانزدهم به بعد در جهان روی داده است مرهون همين اختراع و ابتكاربزرگ گوتنبرگ آلمانی ميباشد.
با اختراع ماشين چاپ توسط گوتنبرگ آلمانی تحولی عظيم و شگرف در جهان طبع و طباعت پديد آمد. فن طباعت وچاپ قدم به قدم و گام به گام انكشاف كرد و همگام با مدنيت انسانی به پيش رفت. تخنيك عصــــــر نوين در
(۱٧) مقدمه .
تكامل آن كوشيد. اين نياز اولی و ضروری انسانها بسرعت از اروپا به كشورهای دور و نزديك برده شد. هر كشوريكه زودتر از خواب گران بيدار گرديد زود تر چرخ های ماشين چاپ و طباعت را بگردش در آورد.
در مشرق زمين مخصوصا تركيه، ايران، هندوستان و ساير همسايه ها و همجوار های افغانستان به سر عت چرخهای ماشين چاپ به گردش در آمد. در حاليكه فن طباعت در قرنهای ۱٧ و ۱٨ در هند، ايران و ماوراالنهر سير تكاملی می پيمود، با كمال تأسف افغانستان درست مانند امروزكه اطلاعات الكترونيكی و كمپیوتری حتی درحيات شخصی و روزمره بشر سخت نفوذ كرده است، فاقد اداره مركزی و سيستم منظم كشوری بود. اداره های ملوك الطوايفی وشكل های زندگی خانخانی، زورگويی و پدرشاهی بر شؤن زند گی مردم تسلط تام داشت. امكان آن ميسر نمی شدتا آلات و افزار غرس ريشه های علم و فرهنگ بكشور انتقال كند.
گرچه احمد شاه ابدالی موفق شد هسته يك اداره مركزی را بنيان گزاری كند ولی اين مؤفقيت دير پای نبود. بزودی درگير و دار اخلاف و اولاده او تحت تطاول استعمارگران انگليس قرار گرفت وسالها جنگ اول و دوم افغانستانیها با انگليسها دوام كرد و مردم افغانستان از تنظيم حيات اجتماعی و فرهنگی محروم ماندند. مردم افغانستان بجای اينكه توجه به گسترش علم و فرهنگ می نمودند در يك حالت قهقرايی برای حفظ حيات ملی و آزادی خود ها شمشير به كف گرفتند و بجای وارد نمودن ماشين چاپ و طباعت سلاح و افزار دفاع از خاك و دفاع خود را بدست می آوردند كه گويا هرگز مجالی برای فكر كردن در باره ماشين چاپ و طباعت را پيدا نميكردند.
همينكه امير شيرعلی خان پسر سوم امير دوست محمد خان ( ۱٨۶۳ م ) بحيث پادشاه افغانستان و بحيث جانشين پدر زمام امور افغانستان متلاشی شده و از هم پاشيده شده را بدست گرفت، كوشيد كـــــــشوری متحد، آزاد و مترقی تأسيس نمايد. لاكن بنابر مخـــالفت های برادرانش كاری از پيش برده نتوانست
(۱٨) تاریخ مطبوعات افغانستان، از شمس النهار تا جمهوریت .
و مدتی از امــــور كشور داری دوری اختيار كرد. ولی اوضاع نا بسامان كشور، خانه جنگیها و سنگ اندازيهای دشمنان افغانستان بخاطر دوباره بدام انداختن افغانستان و نگهداری آن درحالت بحــــــــــــرانی امــير شـــــيرعلی خان را وا داشت تا بار دوم ( ۱٢٨۵ هجری ) برابر با ۱٨۶٨م ) زمام امور افغانستان را بدست گرفته و برای ايفای مرام، اهداف وآرزوهای ترقيخواهانه خود دست بكار شود. اين بار امير شير علی خان بسرعت عمل كرد. بمجرد دور شدن موانع از سر راه به كابينه سيد نور محمد شاه فو شنجی صدراعظم وظيفه داد تا با و جود مشكلاتيكه از ناحيه سياست خارجی و حمله نزديك ونا بهنگام استعمار انگليس بر افغانستان داشتند طی جلسات مكرر كابينه دست باصلاح امور اداری، اجتماعی، فرهنگی و تنظيم امور نظامی و عسكری كشور بزنند. كابينه نور محمد شاه فوشنجی در جمله تلاشها و اصلاحات ديگر موفق گرديد برای بار نخست دستگاههای ماشين چاپ و طبع و طباعت را به افغانستان وارد و چرخهای مجهز مطبعه سنگی را در كابل بگردش در آورد. (۱۱) (۱٢)
شواهد تاريخی نشان ميدهد كه در هنگام زمامداری امير شير علی خان دو مطبعه چاپ سنگی بر علاوه مطبعه شمس النهاركابل در افغانستان و جود داشته است. يكی ازين مطابع، مطبعه مصطفاوی نام داشت. گفته می شود كه مطبعه مصطفاوی در سرای سر دار شير علی خان در خارج بالا حصار كابل در داخل شهر نصب بود. باين ارتباط مرحوم سرورجويا می نويسد : "اما قسميكه شهرت انطباعيه آن دوره شنيده می شود ممكن است از دو مطبعه بيشتر هم بوده باشد. چه بر علاوه نشريات كتب و رسالات و جريده و اطلاعات طوريكه بعض ازدانشمندان هموطن می گويند كتب ديگری هم از قبيل اصولات نظامی و علمی و دينی وكاغذ های صكوكات و وثايق وتكت های پستی طبع ميگرديده است..." (۱۳) از نوشته مرحوم سرور جويا چنين فهميده می شود كه مطبعه سومی و حتی چهارمی نيز وجود داشته است. چنانچه مطبعه سومی را شماره های هفتم و هشتم و نهم جريده شمس النهار كابل ثابت می سازد. درين شمــــــاره ها اين
(۱٩) مقدمه .
عبارت جلب نظر می كند"اشتهار اخبار شمس النهار كابل در مطبعه" مرتضاوی "باهتمام ميرزا عبدالعلی خان زيور طبع پوشيد" (۱٤) اين عبارت ثابت می سازد كه مطبعه سومی بنام "مرتضاوی" وجود داشته و يك تعداد كتب و رسالات دران به طبع می رسيده است. چنانچه در اوايل تا شماره های هفتم، هشتم و نهم جريده شمس النهار كابل نيزدرمطبعه مرتضاوی طبع می شده و بعد از شماره دهم نشر و طبع جريده شمس لنهار كابل در مطبعه شمس النهاركابل انتقال يافت و شماره های بعدی آن در آن مطبعه بچاپ رسيدند. در پايان صفحه اخير شماره دهم شمس النهاربجای مطبعه مرتضاوی مطبعه شمس النهار كابل چاپ شده است. (۱۵)
باين ترتيب افغانستان در سال ۱٢٨۵ هجری قمری برای بار نخست در عصر زمامداری امير شير علی خان مالك مطبعه شد و علی الرغم وضع متزلزل افغانستان و آماده گيريهای استعمارگران هند بر تانوی برای حملات بار دوم بر افغانستان تا تقريبا ختم دوره زمامداری امير شير علی خان بكار آگاهانه و ترقيخواهانه خود ادامه دادند. استعمارگران خرابكار سياه روی از افغانستان رانده شدند ولی چاپ پا های منحوس شان در خاك افغانستانیان دير ماند. زيرا انگليسها در هر باری كه در خاك افغانستانیها تعرض می كردند سازمانهای حكومتی، ادارات دولتی، اجتماعی و فرهنگی را نابود ساخته و دار و ندار افغانستانیان را از بين می بردند. حتی عمارات بناها ی دولتی را ويران می نمودند كه بالاحصار كابل و ديگر بناهای تاريخی شهر كابل نمونه مشتی از خروار ويرانگريها ميباشد كه بدون شك مطبعه طبع سنگی بالاحصار كابل نيز از آن گزند كنار نماند. مطبعه سنگی شمس النهار كابل طعمه حريق گرديد. مطبعه مصطفاوی و مطبعه مرتضاوی در كابل تا دوره زمامداری امير عبدالرحمن خان وجود داشتندكه بعدها تجديد حيات داده شده در پهلوی ساير مطابع افغانستان فعاليت مينمودند. (۱۶)
(٢۰) تاریخ مطبوعات افغانستان، از شمس النهار تا جمهوریت .
جريده كابل :
آثار وكتبيكه در باره كارنامه های علمی، فلسفی، سياسی، فرهنگی، اجتماعی و ژورنالستی علامه سيد جمال الدين افغانی تأليف و تدوين گرديده اند، در ذيل آثار و كار های ژورنالستی او ازنشرجريده ای زير عنوان " جريده كابل" اطلاع داده اند. از جمله نويسنده كتاب " سيد جمال الدين افغانی و افغانستان " آورده است كه در عهد زمام داری امير محمد اعظم خان كه در وقفه چهارسال سلطنت بار اول و دوم امير شير علی خان زمام امور افغانستان را بعهده داشت و سيد جمال الدين افغانی از دوران جوانی تا امارت مربی و مشاور او بود جريده ای در افغانستان تحت عنوان " جريده كابل " به سر محرری سيد جمال الدين افغانی نشر ميشده است. اين جريده تا ختم دوره زمامداری امير محمد اعظم خان دوام داشته است. نويسنده كتاب " سيد جمال الدين افغانی و افغانستان" علاوه می كند كه جريده كابل اولين جريده ای بودكه در آسمان مطبوعات افغانستان درخشيد. (۱٧) (۱٨)
در مورد نشر"جريده كابل" به سر محرری سيد جمال الدين افغانی نظر های متفاوتی وجود دارد. دسته ای از محققان و نويسندگان می گويند كه جريده كابل در عصر زمامداری امير محمد اعظم خان نشر ميشده است. اين دسته محققان همان نوشته ها و اسناد محققانيرا كه در ذيل آثار سيد جمال الدين افغانی از نشر جريده كابل ياد كرده اند دليل می آورند. دسته ديگر می گويند كه جريده كابل چاپی نی، بلكه بصورت قلمی و در چند نسخه محدود نشر ميشده است. بعضيها گفته اند كه اين جريده ديواری بوده بصورت اشتهار در اعلان گاههای شهر نصب ميشده است. هر سه نظر دال بر آن است كه جريده كابل بصورت جريده چاپی ويا ديواری وجود داشته است. (۱٩) (٢۰) (٢۱)
اما دسته ديگر محققان باين باور اند كه جريده ای بنام "جريده كابل " در افغانستان وجود نداشته و در عهد زمامداری امير محمد اعظم خان به مسووليت سيد جمال الدين افغانی جريده ای نشر نمی شده است.
(٢۱) مقدمه .
اين دسته محققان می گويند اولتر از همه در عصر امير محمد اعظم خان از وجود هيچ گونه مطبعه ای اطلاع در دست نيست و هيچ اسناد چاپی ازين دوره بدست ما نرسيده است. لهذا در صورتيكه مطـبعه وجود نداشته است جريده ای بنام كابل طبع نمی شده است. اين دسته محققان در مقابل اشخاصيكه می گويند اين جريده بصورت " جريده ديواري" و دست نويس نشر می شده است، می گويند كه اگر احيا نا اين جريده دست نويس نشر می شد ويا در اعلان گاههای شهر بصورت ديواری نصب می شد خواهی نخواهی اثری از آن وجود ميداشت و نسخه ای از آن در دست می بود. حالانكه هيچ نسخه ای از آن بدست محققان نرسيده است.
بعضيها باوری نشان داده اند كه شايد "جريده كابل" در عصر امير محمد اعظم خان نی بلكه در زمان زمامداری امير شير علی خان به سر محرری سيد جمال الدين افغانی نشر شده باشد. درين باره نيز محققان شك و ترديد نشان داده و گفته اند كه اگر در عصر زمامداری امير شير علی خان هم نشر ميشد خواهی نخواهی نسخه هايی و يا نسخه ای در پهلوی جريده شمس النهار كابل از آن وجود ميداشت كه با كمال تأسف هيچ گونه اثری از آن وجود ندارد و نميتوان ازين استدلال بر وجود جريده ای بنام كابل قانع شد.
پوهنوال محمد كاظم آهنگ در كتاب"سيرژورناليزم افغانستان"نشر جريده كابل را نادرست و اشتباه ميداند. باور دارد كه جريده ای بنام " جريده كابل" نشر نمی شده است. پوهنوال آهنگ می نويسد: اينكه يك عده محققان معتقد شده اند كه جريده بنام كابل وجود داشته است، ناشی از نام جريده كابل بوده است كه اكثراً مردم كابل جريده " شمس النهار كابل" را مختصراً بنام " جريده كابل" ياد می كردند. بگفته آهنگ شايد همين نام جريده كابل محققان و نويسندگان احوال و آثار سيد جمال الدين افغانی را قانع كرده باشد كه جريده كابل نشريه مستقل وجداگانه بوده و قبل برجريده شمس النهاركابل نشر ميشده است. (٢٢) اين استنباط هم درحلقه های محققان امروزی طــرفدار
(٢٢) تاریخ مطبوعات افغانستان، از شمس النهار تا جمهوریت .
ندارد و هيچ گونه نظر تائيدی در باره آن نمی يابيم.
لهذا محققان امروزی باتفاق آرا باين باور رسيده اند كه نميتوان با قاطعيت پذيرفت كه جريده ای بنام "جريده كابل" در عصر زمامداری امــير
محمد اعظم خان ويا امير شير علی خان به سر محرری سيد جمال الدين افغانی نشر ميشده است. و نيز نميتوان نظريات مخالفان اين نظر را كه گويا جريده ای بنام "جريده كابل" قبل از جريده شمس النهار كابل در افغانستان نشر نمی شده و سيد جمال الدين افغانی هيچگونه فعاليت مطبوعاتی در افغانستان نداشته است، پذيرفت. پس تا زمانيكه اسنادی بدست نيايد هيچ نظری مبنی بر تائيد ويا رد نشر "جريده كابل" را نبايد پذيرفت وبايست انتظار ماند تا سندی در زمينه بدست آيد.
----------------------------------------------------
زير نويس ها :
(۱) مير غلام محمد غبار. افغانستان در مسير تاريخ. كابل، بيهقی، ۱۳٤۶(۱٩۶٧)
ص. ۳۵٤-۳۵۵.
(٢) مير غلام محمد غبار. ص. ۱۵۶-۱۵٧.
(۳) پوهاند سيد سعدالدين هاشمی. تاريخ معاصر افغانستان. كابل، دانشگاه كابل، ۱۳۵۱. مقدمه.
(٤) پوهاند هاشمی. مقدمه.
(۵) مير غلام محمد غبار. ص. ٤٤۶-٤٤٧.
(۶) پوهاند رسول رهين. پسمنظر تاريخی ژورناليزم در افغانستان. ماهنامه صرير، شماره بيست و پنجم (اسد ۱۳٧٧)
(٧) محمد عمر اكبرزاده. مطابع در افغانستان. كابل، دانشگاه كابل،۱۳٤٩ ص. 13.
(٨) پوهاند رسول رهين. تاريخ مطبوعات افغانستان : سده های نزده و بيست. كابل، دانشگاه كابل، ۱۳۶٧. ص. ٧-٨
(٩) پوهاند رسول رهين . ص. ٩
(۱۰) پوهاند رسول رهين. ص. ۱۰
(٢۳) مقدمه .
(۱۱) حافظ نورمحمد كهگدای. " اسناد و ياداشتهای تاريخی "مجله آريانا. شماره دهم (ميزان ۱۳٢٢) ص. ٤۰-٤۵
(۱٢) پوهاند عبدالحی حبيبی. "لوی تول مختار سيد نورمحمد شاه، صدراعظم دربار امير شير علی خان" مجله آريانا . شماره چهارم (اسد و سنبله ۱۳٤٨)
ص. ۱-۱۱
(۱۳) محمد سرور جويا. "نظری به مطبوعات و نشريات ما" مجله كابل. شماره دوم (۱۳۱۱) ص. ۱-۱٢
(۱٤) محمود طرزی "مطبعه ها و افغانستان" سراج الاخبار افغانيه. شماره بيست و يكم (۱٨ سرطان ۱٢٩۳) ص. ٧
(۱۵) احمدالله كريمی "مطبعه در افغانستان" سالنامه كابل(۱۳۱۶) ص. ٤۱٨.
(۱۶) عبدالرحمن پهوال. علامه سيد جمال الدين افغانی در آيينه مطبوعات. كابل، دانشگاه كابل، ۱٩٧٧ . ص. ٤۰.
(۱٧) محمد امين خوگيانی. حيات سيدجمال الدين افغانی. كابل، ۱۳۱٨ مقدمه
(۱٨) حافظ نور محمد كهگدای. مجله آريانا، شماره اول (۱۳٢٢) ص. ۳٤-٤۰
(۱٩) سالنامه كابل. چهل سال ژورناليزم در افغانستان. كابل، وزارت اطلاعات و كلتور، ۱۳۳٧. ص ٨٩.
(٢۰) محمد انور نير" كتاب در دوره محمد زايی در افغانستان " فرهنكٌ ايران زمين،جلد بيست و ششم. تهران، ۱۳۶۵. ص. ۳۶۱.
(٢۱) محمد كاظم آهنگ. سيرژورناليزم در افغانستان. كابل، انجمن تاريخ، ۱۳٤٩.
ص. ۱٧
(٢٢) پوهاند رسول رهین. ص ۱۱
[*]
[بیش از ۱۳۰سال روزنامه نگاری در افغانستان]
[جراید در افغانستان]
ارسال شده توسط پوهاند رسول رهین افغانستان امروز درست وقتی تشكيل گرديد كه در اکتوبر سال ۱٧٤٧ میلادی صابرشاه كابلی مرد روحانی متصوف و سياستمدار، استاد لايخوار مجذوب منحيث شخص مصلح و مؤمن در جرگه قومی سران اقوام قندهار، در عمارت مزار شير سرخ، در داخل قلعه نظامی نادرآباد قندهار احمدخان ابدالی را بحيث پادشاه معرفی و خوشه گندمی(*) را بجای تاج بر كلاه او نصب نمود. سران اقوام قندهار و فيودالهای بزرگ به احمدخان ابدالی بيعت و حكومت او را تصديق كردند. از آن پس احمدخان ابدالی بعنوان احمدشاه، پادشاه كشور اعلان گرديد.(۱)
(*) اکثر مؤرخان "نصب کردن خوشه گندم" را در (اکتوبر ۱٧٤٧م) تائید کرده اند. ولی ماه اکتوبر برابر به ماه میزان خورشیدی است. بعید به نظر میآید که خوشه گندم در ماه میزان وجود داشته باشد.
(۱۰) تاریخ مطبوعات افغانستان، از شمس النهار تا جمهوریت .
احمد شاه در شرايطی بحيث پادشاه افغانستان اعلان گرديد كه تمام شرايط داخلی و خارجی مخصوصا اوضاع ممالك همجوار برای تشكيل يك دولت مستقل افغانستانی مساعد بود. در داخل كشور قشر دهقانان و مالداران يعـنی اكثريت ملت با قشر پيشهور سالهای متمادی در زير اداره ملوكالطوايفی، ماليات كمرشكن و عوارض گمركی گو ناگون كوفته شده و طالب يك دولت مقتدر مركزی و با امنيت بودند. در غرب، شرق و جنوب كشور نيز سالها مردم بر ضد استيلای خارجی و برای حصول آزادی ملی مبارزه كرده و برای حفظ و تقويه يك دولت ملی در برابر خارجیها آماده شده بودند. قسمت مركزی كشور هزارهجات بيشتر از هر قسمت ديگر تحت نظام فيودالی و مطلقالعنانی و ملوكالطوايفی سائيده میشد و فيودالهای مقتدر اين منطقه نسبت به دهقانان و مالداران و رعايا سخت دارای اختيارات نامحدود بودند. بيشتر از يك مليون نفوس زحمتكش هزاره كه زير ضربات شديد خارجی و داخلی واقع شده بود، برای اعاشه عده انگشت شمار ارباب، مير، بيگ و روحانی جان میكندند. ولايات شمال افغانستان نيز در تنگنا فرورفته بود.
در جوار افغانستان كشور ايران بعد از مرگ نادر افشار در گرداب هرج و مرج داخلی قرار داشته مجال تجاوز به كشورهای همسايه و همجوار را نداشت. در بخارا و ماوراالنهر نيز دولت "جنيديه" روبه زوال بود. قشر اشراف و فيودالهای قدرتمند در مناطق مختلف حتی در خود بخارا مستقل شده بودند. اوضاع سياسی خوارزم بدتر از ماوراالنهر بود و تا قبل از ظهور احمدشاه خانها و اربابها يكی بعد ديگری به كرسیهای حكمروايی میآمدند و میرفتند. از ينرو كشور خوارزم نيز موقع آنرا نداشت تا حمله بر كشور همسايه را نظم بخشد. در جنوب، در هند هم سلطه بقایای دودمان بابری هند روبه ضعف می رفت و به هيچ صورت قدرت و توان فشار نظامی بالای افغانستان را نداشت. مخصوصا که در شمال هند یک قوه مخالف "سكهـ"به رهبری"سیواجی" تشکیل شده بود و داشت نيروهای ملی هندی را جمع كرده، آخرين شاهنشاه بابری هندوستان (محمد شـــــاه بابری) را براندازد.
(۱۱) مقدمه .
علاوه بر اينها درهند يك قوت نامرئی، نهانی و خطرناك ديگری نيز در حال تشكل بود كه داشت از ماورای بحار در سواحل هند لنگر اندازد. اين قوت ناآشنا، با اسلحه علم، فن، تخنيك و فرهنگ عالیتری مجهز بود و با حـــــرص و خشونت بيشتر به شكل تدريجی اما عميق در عروق و شراين هند جسيم نفوذ میكرد. اين قوت نامرئی همان استعمار غربی بود كه تجزيه و تقسيم قوتهای ملی هند را در سر خط پلانهايش قرار داده بود.(٢) در همچو شرايط مساعد احمدشاه توانست دولت مركزی و سرتاسری افغانستان را در مدت كوتاهی از جيحون تا عمان و از ايران تا رود سند وحدت سياسی بخشد.
دولت احمد شاهی با آنكه در شرايط خاص تاريخی توانست برای تشكيل مجدد افغانستان خدمت مهم سياسی نمايد. ولی نتوانست به كلی از اشتباهات و اعمال نادرست بر كنار بماند. چنانچه يكی از كارهای عجيب، بیفايده و حتی مضر او مداخله منفی در امور داخلی هندوستان برای احيای دوباره دولت بابریهای هند بود. درحاليكه دولت بابری هندوستان طوری مضمحل و عاجز شده بود كه ديگر به هیچ شكلی توان اداره كشور بزرگ هند را نداشت. اين درست در زمانی صورت گرفت كه گرگ استعمار در گوشهيی از خانه هنديها كمين گرفته بود.(۳)
قابل يادآوری است كه احمدشاه از نظر حفظ حوزه سند حق داشت تماميت كشور خود را تا لب دريای سند در برابر قوای توسعه طلب" سكهـ"حفظ كند. ولی حمله در قلب هند با مصرف گزاف و خون هزاران افغان و هندی برای در هم كوبيدن و شكستن قوای ملی هند "مرتهها" كار خطرناكی بود كه صورت گرفت و هیچ گونه ارتباطی با منافع افغانستان و يا هندوستان نداشت. نتيجه اين فتح درخشان که با سپر انسانی میسر شده بود، در واقع برداشتن سنگ بزرگ از دم راه استعمار انگليس بود كه بعدها از ضعف قوای ملی هند و تار و مار شدن مرتهها بواسطه قوای احمدشاه استفاده كرده نفوذ سياسی و نظامی خود را بر هند تحميل كرد. اشتباه حمله احمدشاه بر هند از همان اول حمــله هويدا
(۱٢) تاریخ مطبوعات افغانستان، از شمس النهار تا جمهوریت.
بود. احمدشاه میخواست اين اشتباه و خلای بزرگ را بنام تقويه دين با حفظ و تقويه دولت فاسد شده بابریهای زوال يافته و محكوم به مرگ ابدی پركند. ولی چنان نشد. دولت ملی مرته هند كوبيده شد و دولت بابری زنده نگرديد. در عوض راه برای نفوذ استعمار انگليسی بازتر گرديد. زيرا نه دولت افغانستان جانشين دولت مرده هند شد و نه كدام قوت بزرگتر ملی هند. بلكه موجب آن گرديد كه استعمار انگليس عميق و عميقتر در عروق هند پهناور ريشه دواند و هندوستان را از نظر سياسی، اجتماعی و فرهنگی زير تآثير و نفوذ خود در آورد.(٤)
حضور نظامی انگليسها و پیآمد اقتصادی، سياسی و اجتماعی آن در هند هر طوريكه بود و هر ارمغانی كه بار آورد، هنديها بجان، گوشت و پوست خود احساس كردند. ولی با همه نابرابريها و در انحصار در آوردن منابع طبيعی هند، كاری كه انگليسها انجام دادند انتقال علم، فرهنگ و تخنيك جديد غربی به هند بود. هنديها در دوره سلطه بريتانيا به فرهنگ جديد اروپايی آشنا گرديده مالك فابريكات، كارخانهها، دستگاههای صنعتی، دستگاههای اطلاعاتی، دستگاههای طبع و نشر كتب، روز نامهها، جرايد و بسا وسايل ديگر فرهنگی گرديدند. انگليسها با آوردن اين وسايل به هند هدف و استراتژی يگانه خود را مرحله به مرحله به اشكال مختلفی تعقيب میكردند. گويا انگليسها كه بر سر طلای هند سرخ آمده بودند آهسته آهسته از سه جانب راههای بحری دخول در هند را بر رخ حمله آوران رقيب بستند. ديوار هماليا در شمال نيز سد غيرقابل عبوری بر روی مهاجمان خارجی بود. يگانه راهی كه باقیمانده بود راه خشكه از جبهه شمال غربی بود كه بحيث دروازه هند باقيمانده و در دست افغانستان بود. اين تنها نبود، انگليسها بعد از تماشای جنگ "پانی پت" احساس كردند كه قدرت نظامی و نفوذ معنوی افغانستان در سراسر هندوستان، طوری است كه میتواند بزرگترين رقيب انگليس در هند باشد. لهذا انگليسها با تمام قدرت و نيرو متوجه افغانستان شدند.(۵)
(۱۳) مقدمه .
انگليسها برای بر داشتن افغانستان از سر راه خود پلان ســـــه مرحلهيی طرح كردند. مر حله اولی اين پلان سياست تدافعی بود. يعنی برای جلوگيری از ورود دولت افغانستان به هند طرحريزی شده بود. مرحله دوم سياست طرح تعرضی بود. كه بايست كشور افغانستان را از سر راه خود عقب میزدند. چنانكه عواقب شوم اين مرحله را طی جنگهای اول و دوم افغان انگليس و در نهايت سلب استقلال سياسی افغانستان مشاهده كرديم.
در حملات تعرضی انگليسها تنها به حملات نظامی اكتفا نكردند، بلكه به مجرد باز شدن پایشان در افغانستان در توسعه تجارت، انتقال فرهنگ غربی و انتقال دارايی ملی افغانستان به انگلستان دست يازيدند. اين تنها نبود دولت انگليس برای شناختاندن افغانستان به ديگر كشورهای جهان دست به انتشار كتب و آثار انگليسی درباره افغانستان زد. صدها كتاب توسط مؤلفان انگليسی در هند برتانوی بچاپ رسيد و در سراسر اروپا تقسيم شد. اين آثاری بود كه منافع انگليسها را در افغانستان تضمين میكرد و پابندی به حقايق و واقعيتها كمتر داشت. همين آثار استعمار انگليس است كه تا هنوز هم منبع اغلب نوشتههای مؤرخان و نويسندگان غربی در باره افغانستان میباشد.
انگليسها در مرحله سوم طرح خود، انقسام افغانستان را به زونهای حايل و به ميان آوردن كشورهای جديد روی نقشه جهان و عزام ملاهای مكتبی برای تبليغ عليه هرگونه آزاديخواهی، استقلال طلبی و رشد مفكوره مزج دوباره كشورهای ساخته و بافته انگليسها به افغانستان را قـــرار دادند كه اين طرح خيلیها غرامات سنگين و گران بر افغانستان وارد كرد. اثرات ناگوار و نامطلوب آن تا هنوز در جوامع گونهگون افغانستانی مشاهده شده به مرحله رسيده است كه حالا همان كشور "ساخته شده" بر روی نقشه جهان خيال خام بلعيدن افغانستان پنج هزار ساله پير و كهن سال را بسر میپروراند.
باز شدن راه انگليسها به افغانستان از سرزمين هند و سلب استقلال سياسی افغانستان، اشتباه تاريخی احمدشاه است كه اكثر مورخان برآن انگشت
(۱٤) تاریخ مطبوعات افغانستان، از شمس النهار تا جمهوریت .
گذاشتهاند. ولی از نظر فرهنگی و علمی و معرفی تخنيك جديد و آشنايی افغانستان به دنيای متمدن مخصوصا عصریكه اروپائيان انقلاب صنعتی را استقبال داشتند، بیتاثير نماند. آمدن انگليسها به افغانستان منجر به بيداری افغانستانیان
جرايد در آيينه مطبوعات افغانستان گرديد. گويا آمد و رفت انگليسها به افغانستان نقطه عطف علمی و فرهنگی و آغـــــازی برای مطبوعات رسمی و عصری افغانستان شد. لهذا آمد و شد انگليسها مطبوعات را به مفهوم واقعی آن وارد افغانستان ساخت و افغانستانیان به مطبوعات جديد آشنا شدند كه آغازگر واقعی آن همانا امير شيرعلیخان بود كه بحيث بنيانگزار و مؤسس مطبوعات عصری و جديد افغانستان با استفاده از تخنيك و فرهنگ غربی سر بر افراشت و با وارد نمودن مطابع و ماشين چاپ انقلاب ژورنالستی و فرهنگی افغانستان را آغاز نمود. (۶)
ورود مطابع در افغانستان:
زمانيیكه اولاده تيمور بر ساحه وسيع ايران، ماوراالنهر و هند تسلط داشتند در قلمرو وسيع و پهناورخراسان اسلامی هنر خطاطی، تذهيب، نقاشی، ميناتور كاری و تجليد به اوج ترقی و تعالی رسيده بود. چنانيكه هنر آفرينی خطاطان، نقاشان و تجليد كاران هرات اسلامی از طرف خامه به دستان حوزههای هنری در اكثر گوشه و كنار جهان تقليد میشد. خطاطان هرات در نوشتن كتابها ازخود مهارتها و تر دستیهای حيران كنندهای نشان داده و توانسته بودند كتابهای قطور را با ميناتورهای نفيس با نيروی كلكهای هنر آفرين و خامههای توانای خود بوجود آورند كه البته كار آسان و سادهای درآن عصر وزمان نبود.(٧)
درست در همين موقع كه خطاطان چيره دست و نقاشان ماهر خراسان با دست و قلم كتاب مینوشتند و با تحمل سالها مشقت و زحمت و تكليف نسخهبرداری میكردند، مغز متفكری در آلمان به كار اختراعی مشغول بود كه زحمت و تكليف و مشقتتراش خامه و ساختن مداد و تركيب ماز و دوده و كار رونويـــس
(۱۵) مقدمه .
و قبول صنايع جديد در تشكيلات نظامی، اداری، تاسيس معــارف عصری و انتشار كردن كاتبان را از ميان بردارد و امكان آنرا ميسر سازد كه بوسيله ماشين از يك نسخه كتاب هزاران و حتی مليونها نسخه بدست آيد.
گرچه فكر حك كردن نوشته بر روی قطعات چوب و چاپ كردن آن بر روی كاغذ به شيوه مهر زنی به چينیها تعلق میگيرد. يعنی چينیها برای بار اول در سال ٨۶٨ ميلادی برابر با ٢٤٧ هجری شمسی كتابهای خود را به اين شيوه بچاپ رسانده بودند و بعدها پيشنگ (Pishing) آنرا تكميل كرد. به اين مفهوم كه دانشمند چينايی پيشنگ نقوش مختلف حروف چينايی را جداگانه بر روی قطعات كوچك چوب حك كرد و با چاپ كردن آنها بر روی كاغذ جملات مختلف را نوشت. ولی اين روش از قبل در اروپا رواج كامل داشت. به اين تفاوت كه اروپائيان ازين شيوه چاپ فقط برای منقوش كردن تصاوير رهبران مذهبی كار میگرفتند و بس. چنانچه قديمترين اثر منقوش اروپائيان به اين شيوه متعلق به سال ۱٢٢۳ ميلادی برابر با سال ۶٢۰ هجری قمری ميباشد كه تا حال بدست ما رسيده است.(٨) اروپائيان آهسته آهسته اين طريقه را كاملتر كرده و سرانجام به نقش كردن حروف تغيير شكل داد ند. اولين كتابيكه اروپائيان باين شيوه بچاپ رسانيدندكتابی بنا م اليوس دان تيتس (Alius Dantatus) بود كه در باره دستور زبان لاتين ميباشد.(٩)
احتياج روز افزون به كتاب و تكثير كتاب باعث گرديد تا عده زياد دانشمندان به صنعت حكاكی و نوشتن بروی قطعات چوب مشغول شوند. ولی حكاكی تمام جملات و صفحههای يك كتاب بروی قطعات چوب كار مشكلی بود و سالها را در بر میگرفت تا يك كتاب حكاكی شود كه گويا تفاوت چندان از شيوه رونويس كردن و استكتاب كتاب نداشت.
لهذا موفقيت اصلی و واقعی حل اين مشكل بزرگ بشر نصيب جان گوتنـبرگ (JohanGutenburg) آلمانی گرديد. گوتنبرگ پس از يك سلسله اختراعات كوچك با ذوب فلزات حروف چاپ را ساخت. سپس اين قطعات كوچك
(۱۶) تاریخ مطبوعات افغانستان، از شمس النهار تا جمهوریت .
حروف را پهلوی هم قرار داد و به ساختن ماشين كه بر روی آن كش میشد، موفق گرديد تا اختراع برزگ خود را به جهان بشريت عرضه كند. باين شيوه گوتنبرگ توانست حروف چيده شده را بطور ميخانيكی در روی كاغذ به چــــاپ برساند. گونتبرگ ماشين چاپ را اختراع كرد و در سال ۱٤٤٤ ميلادی برابر با ٨٢٢ هجری شمسی كتاب آسمانی انجيل را بآن چاپ كرد و بوسيله آن كتاب اختراع محيرالعقول گوتنبرگ در سراسر اروپا پخش و نشر گرديد. (۱۰)
با اختراع ماشين چاپ بواسطه گوتنبرگ تحولی عظيم و شگرف در جهان پديد آمد و استفاده از كتاب و مطالب نوشته شده از انحصار كشيشها و ثروتمندان بيرون گرديد. اينك ديگر متفكران و دانشمندان می توانستند مستقيما افكار و نظريات خود را در اختيار عامه مردم بگذارند. با نشر كتاب و نوشته ها نه تنها سطح معلومات فرد فرد انسانها بالا رفت بلكه ميزان معلومات و درك جوامع بشری نيز ترقی نمود. ديگركشيشها و ثروتمندان نمی توانستند با استفاده از قدرت و ثروت خود مانع نشر عقايد عالی انسانی و اكتشافات علمی دانشمندان بشوند. چاپ نقشه های جغرافيايی امكان آنرا ميسر ساخت تا افراد شجاع به جهان گردی آغاز نمايند و راه اوقيانوسها و دريا ها را در پيش گيرند و از موجوديت قاره ها و سر زمين ها ی جديد اطلاعات صحيح بدست آورند. از طرف ديگر زمينه نشر عقايد دانشمندان و فلاسفه و متفكران به مردم و سر زمين های ديگر مساعد گرديد و باعث شد كه مردمان جهان در آستانه تحول بزرگ فرهنگی، سياسی و اجتماعی قرار گيرند. چنانچه اكثر تحولات اجتماعی و دگر گونیهای جوامع فيودالی و بورژوازی كه از قرن پانزدهم به بعد در جهان روی داده است مرهون همين اختراع و ابتكاربزرگ گوتنبرگ آلمانی ميباشد.
با اختراع ماشين چاپ توسط گوتنبرگ آلمانی تحولی عظيم و شگرف در جهان طبع و طباعت پديد آمد. فن طباعت وچاپ قدم به قدم و گام به گام انكشاف كرد و همگام با مدنيت انسانی به پيش رفت. تخنيك عصــــــر نوين در
(۱٧) مقدمه .
تكامل آن كوشيد. اين نياز اولی و ضروری انسانها بسرعت از اروپا به كشورهای دور و نزديك برده شد. هر كشوريكه زودتر از خواب گران بيدار گرديد زود تر چرخ های ماشين چاپ و طباعت را بگردش در آورد.
در مشرق زمين مخصوصا تركيه، ايران، هندوستان و ساير همسايه ها و همجوار های افغانستان به سر عت چرخهای ماشين چاپ به گردش در آمد. در حاليكه فن طباعت در قرنهای ۱٧ و ۱٨ در هند، ايران و ماوراالنهر سير تكاملی می پيمود، با كمال تأسف افغانستان درست مانند امروزكه اطلاعات الكترونيكی و كمپیوتری حتی درحيات شخصی و روزمره بشر سخت نفوذ كرده است، فاقد اداره مركزی و سيستم منظم كشوری بود. اداره های ملوك الطوايفی وشكل های زندگی خانخانی، زورگويی و پدرشاهی بر شؤن زند گی مردم تسلط تام داشت. امكان آن ميسر نمی شدتا آلات و افزار غرس ريشه های علم و فرهنگ بكشور انتقال كند.
گرچه احمد شاه ابدالی موفق شد هسته يك اداره مركزی را بنيان گزاری كند ولی اين مؤفقيت دير پای نبود. بزودی درگير و دار اخلاف و اولاده او تحت تطاول استعمارگران انگليس قرار گرفت وسالها جنگ اول و دوم افغانستانیها با انگليسها دوام كرد و مردم افغانستان از تنظيم حيات اجتماعی و فرهنگی محروم ماندند. مردم افغانستان بجای اينكه توجه به گسترش علم و فرهنگ می نمودند در يك حالت قهقرايی برای حفظ حيات ملی و آزادی خود ها شمشير به كف گرفتند و بجای وارد نمودن ماشين چاپ و طباعت سلاح و افزار دفاع از خاك و دفاع خود را بدست می آوردند كه گويا هرگز مجالی برای فكر كردن در باره ماشين چاپ و طباعت را پيدا نميكردند.
همينكه امير شيرعلی خان پسر سوم امير دوست محمد خان ( ۱٨۶۳ م ) بحيث پادشاه افغانستان و بحيث جانشين پدر زمام امور افغانستان متلاشی شده و از هم پاشيده شده را بدست گرفت، كوشيد كـــــــشوری متحد، آزاد و مترقی تأسيس نمايد. لاكن بنابر مخـــالفت های برادرانش كاری از پيش برده نتوانست
(۱٨) تاریخ مطبوعات افغانستان، از شمس النهار تا جمهوریت .
و مدتی از امــــور كشور داری دوری اختيار كرد. ولی اوضاع نا بسامان كشور، خانه جنگیها و سنگ اندازيهای دشمنان افغانستان بخاطر دوباره بدام انداختن افغانستان و نگهداری آن درحالت بحــــــــــــرانی امــير شـــــيرعلی خان را وا داشت تا بار دوم ( ۱٢٨۵ هجری ) برابر با ۱٨۶٨م ) زمام امور افغانستان را بدست گرفته و برای ايفای مرام، اهداف وآرزوهای ترقيخواهانه خود دست بكار شود. اين بار امير شير علی خان بسرعت عمل كرد. بمجرد دور شدن موانع از سر راه به كابينه سيد نور محمد شاه فو شنجی صدراعظم وظيفه داد تا با و جود مشكلاتيكه از ناحيه سياست خارجی و حمله نزديك ونا بهنگام استعمار انگليس بر افغانستان داشتند طی جلسات مكرر كابينه دست باصلاح امور اداری، اجتماعی، فرهنگی و تنظيم امور نظامی و عسكری كشور بزنند. كابينه نور محمد شاه فوشنجی در جمله تلاشها و اصلاحات ديگر موفق گرديد برای بار نخست دستگاههای ماشين چاپ و طبع و طباعت را به افغانستان وارد و چرخهای مجهز مطبعه سنگی را در كابل بگردش در آورد. (۱۱) (۱٢)
شواهد تاريخی نشان ميدهد كه در هنگام زمامداری امير شير علی خان دو مطبعه چاپ سنگی بر علاوه مطبعه شمس النهاركابل در افغانستان و جود داشته است. يكی ازين مطابع، مطبعه مصطفاوی نام داشت. گفته می شود كه مطبعه مصطفاوی در سرای سر دار شير علی خان در خارج بالا حصار كابل در داخل شهر نصب بود. باين ارتباط مرحوم سرورجويا می نويسد : "اما قسميكه شهرت انطباعيه آن دوره شنيده می شود ممكن است از دو مطبعه بيشتر هم بوده باشد. چه بر علاوه نشريات كتب و رسالات و جريده و اطلاعات طوريكه بعض ازدانشمندان هموطن می گويند كتب ديگری هم از قبيل اصولات نظامی و علمی و دينی وكاغذ های صكوكات و وثايق وتكت های پستی طبع ميگرديده است..." (۱۳) از نوشته مرحوم سرور جويا چنين فهميده می شود كه مطبعه سومی و حتی چهارمی نيز وجود داشته است. چنانچه مطبعه سومی را شماره های هفتم و هشتم و نهم جريده شمس النهار كابل ثابت می سازد. درين شمــــــاره ها اين
(۱٩) مقدمه .
عبارت جلب نظر می كند"اشتهار اخبار شمس النهار كابل در مطبعه" مرتضاوی "باهتمام ميرزا عبدالعلی خان زيور طبع پوشيد" (۱٤) اين عبارت ثابت می سازد كه مطبعه سومی بنام "مرتضاوی" وجود داشته و يك تعداد كتب و رسالات دران به طبع می رسيده است. چنانچه در اوايل تا شماره های هفتم، هشتم و نهم جريده شمس النهار كابل نيزدرمطبعه مرتضاوی طبع می شده و بعد از شماره دهم نشر و طبع جريده شمس لنهار كابل در مطبعه شمس النهاركابل انتقال يافت و شماره های بعدی آن در آن مطبعه بچاپ رسيدند. در پايان صفحه اخير شماره دهم شمس النهاربجای مطبعه مرتضاوی مطبعه شمس النهار كابل چاپ شده است. (۱۵)
باين ترتيب افغانستان در سال ۱٢٨۵ هجری قمری برای بار نخست در عصر زمامداری امير شير علی خان مالك مطبعه شد و علی الرغم وضع متزلزل افغانستان و آماده گيريهای استعمارگران هند بر تانوی برای حملات بار دوم بر افغانستان تا تقريبا ختم دوره زمامداری امير شير علی خان بكار آگاهانه و ترقيخواهانه خود ادامه دادند. استعمارگران خرابكار سياه روی از افغانستان رانده شدند ولی چاپ پا های منحوس شان در خاك افغانستانیان دير ماند. زيرا انگليسها در هر باری كه در خاك افغانستانیها تعرض می كردند سازمانهای حكومتی، ادارات دولتی، اجتماعی و فرهنگی را نابود ساخته و دار و ندار افغانستانیان را از بين می بردند. حتی عمارات بناها ی دولتی را ويران می نمودند كه بالاحصار كابل و ديگر بناهای تاريخی شهر كابل نمونه مشتی از خروار ويرانگريها ميباشد كه بدون شك مطبعه طبع سنگی بالاحصار كابل نيز از آن گزند كنار نماند. مطبعه سنگی شمس النهار كابل طعمه حريق گرديد. مطبعه مصطفاوی و مطبعه مرتضاوی در كابل تا دوره زمامداری امير عبدالرحمن خان وجود داشتندكه بعدها تجديد حيات داده شده در پهلوی ساير مطابع افغانستان فعاليت مينمودند. (۱۶)
(٢۰) تاریخ مطبوعات افغانستان، از شمس النهار تا جمهوریت .
جريده كابل :
آثار وكتبيكه در باره كارنامه های علمی، فلسفی، سياسی، فرهنگی، اجتماعی و ژورنالستی علامه سيد جمال الدين افغانی تأليف و تدوين گرديده اند، در ذيل آثار و كار های ژورنالستی او ازنشرجريده ای زير عنوان " جريده كابل" اطلاع داده اند. از جمله نويسنده كتاب " سيد جمال الدين افغانی و افغانستان " آورده است كه در عهد زمام داری امير محمد اعظم خان كه در وقفه چهارسال سلطنت بار اول و دوم امير شير علی خان زمام امور افغانستان را بعهده داشت و سيد جمال الدين افغانی از دوران جوانی تا امارت مربی و مشاور او بود جريده ای در افغانستان تحت عنوان " جريده كابل " به سر محرری سيد جمال الدين افغانی نشر ميشده است. اين جريده تا ختم دوره زمامداری امير محمد اعظم خان دوام داشته است. نويسنده كتاب " سيد جمال الدين افغانی و افغانستان" علاوه می كند كه جريده كابل اولين جريده ای بودكه در آسمان مطبوعات افغانستان درخشيد. (۱٧) (۱٨)
در مورد نشر"جريده كابل" به سر محرری سيد جمال الدين افغانی نظر های متفاوتی وجود دارد. دسته ای از محققان و نويسندگان می گويند كه جريده كابل در عصر زمامداری امير محمد اعظم خان نشر ميشده است. اين دسته محققان همان نوشته ها و اسناد محققانيرا كه در ذيل آثار سيد جمال الدين افغانی از نشر جريده كابل ياد كرده اند دليل می آورند. دسته ديگر می گويند كه جريده كابل چاپی نی، بلكه بصورت قلمی و در چند نسخه محدود نشر ميشده است. بعضيها گفته اند كه اين جريده ديواری بوده بصورت اشتهار در اعلان گاههای شهر نصب ميشده است. هر سه نظر دال بر آن است كه جريده كابل بصورت جريده چاپی ويا ديواری وجود داشته است. (۱٩) (٢۰) (٢۱)
اما دسته ديگر محققان باين باور اند كه جريده ای بنام "جريده كابل " در افغانستان وجود نداشته و در عهد زمامداری امير محمد اعظم خان به مسووليت سيد جمال الدين افغانی جريده ای نشر نمی شده است.
(٢۱) مقدمه .
اين دسته محققان می گويند اولتر از همه در عصر امير محمد اعظم خان از وجود هيچ گونه مطبعه ای اطلاع در دست نيست و هيچ اسناد چاپی ازين دوره بدست ما نرسيده است. لهذا در صورتيكه مطـبعه وجود نداشته است جريده ای بنام كابل طبع نمی شده است. اين دسته محققان در مقابل اشخاصيكه می گويند اين جريده بصورت " جريده ديواري" و دست نويس نشر می شده است، می گويند كه اگر احيا نا اين جريده دست نويس نشر می شد ويا در اعلان گاههای شهر بصورت ديواری نصب می شد خواهی نخواهی اثری از آن وجود ميداشت و نسخه ای از آن در دست می بود. حالانكه هيچ نسخه ای از آن بدست محققان نرسيده است.
بعضيها باوری نشان داده اند كه شايد "جريده كابل" در عصر امير محمد اعظم خان نی بلكه در زمان زمامداری امير شير علی خان به سر محرری سيد جمال الدين افغانی نشر شده باشد. درين باره نيز محققان شك و ترديد نشان داده و گفته اند كه اگر در عصر زمامداری امير شير علی خان هم نشر ميشد خواهی نخواهی نسخه هايی و يا نسخه ای در پهلوی جريده شمس النهار كابل از آن وجود ميداشت كه با كمال تأسف هيچ گونه اثری از آن وجود ندارد و نميتوان ازين استدلال بر وجود جريده ای بنام كابل قانع شد.
پوهنوال محمد كاظم آهنگ در كتاب"سيرژورناليزم افغانستان"نشر جريده كابل را نادرست و اشتباه ميداند. باور دارد كه جريده ای بنام " جريده كابل" نشر نمی شده است. پوهنوال آهنگ می نويسد: اينكه يك عده محققان معتقد شده اند كه جريده بنام كابل وجود داشته است، ناشی از نام جريده كابل بوده است كه اكثراً مردم كابل جريده " شمس النهار كابل" را مختصراً بنام " جريده كابل" ياد می كردند. بگفته آهنگ شايد همين نام جريده كابل محققان و نويسندگان احوال و آثار سيد جمال الدين افغانی را قانع كرده باشد كه جريده كابل نشريه مستقل وجداگانه بوده و قبل برجريده شمس النهاركابل نشر ميشده است. (٢٢) اين استنباط هم درحلقه های محققان امروزی طــرفدار
(٢٢) تاریخ مطبوعات افغانستان، از شمس النهار تا جمهوریت .
ندارد و هيچ گونه نظر تائيدی در باره آن نمی يابيم.
لهذا محققان امروزی باتفاق آرا باين باور رسيده اند كه نميتوان با قاطعيت پذيرفت كه جريده ای بنام "جريده كابل" در عصر زمامداری امــير
محمد اعظم خان ويا امير شير علی خان به سر محرری سيد جمال الدين افغانی نشر ميشده است. و نيز نميتوان نظريات مخالفان اين نظر را كه گويا جريده ای بنام "جريده كابل" قبل از جريده شمس النهار كابل در افغانستان نشر نمی شده و سيد جمال الدين افغانی هيچگونه فعاليت مطبوعاتی در افغانستان نداشته است، پذيرفت. پس تا زمانيكه اسنادی بدست نيايد هيچ نظری مبنی بر تائيد ويا رد نشر "جريده كابل" را نبايد پذيرفت وبايست انتظار ماند تا سندی در زمينه بدست آيد.
----------------------------------------------------
زير نويس ها :
(۱) مير غلام محمد غبار. افغانستان در مسير تاريخ. كابل، بيهقی، ۱۳٤۶(۱٩۶٧)
ص. ۳۵٤-۳۵۵.
(٢) مير غلام محمد غبار. ص. ۱۵۶-۱۵٧.
(۳) پوهاند سيد سعدالدين هاشمی. تاريخ معاصر افغانستان. كابل، دانشگاه كابل، ۱۳۵۱. مقدمه.
(٤) پوهاند هاشمی. مقدمه.
(۵) مير غلام محمد غبار. ص. ٤٤۶-٤٤٧.
(۶) پوهاند رسول رهين. پسمنظر تاريخی ژورناليزم در افغانستان. ماهنامه صرير، شماره بيست و پنجم (اسد ۱۳٧٧)
(٧) محمد عمر اكبرزاده. مطابع در افغانستان. كابل، دانشگاه كابل،۱۳٤٩ ص. 13.
(٨) پوهاند رسول رهين. تاريخ مطبوعات افغانستان : سده های نزده و بيست. كابل، دانشگاه كابل، ۱۳۶٧. ص. ٧-٨
(٩) پوهاند رسول رهين . ص. ٩
(۱۰) پوهاند رسول رهين. ص. ۱۰
(٢۳) مقدمه .
(۱۱) حافظ نورمحمد كهگدای. " اسناد و ياداشتهای تاريخی "مجله آريانا. شماره دهم (ميزان ۱۳٢٢) ص. ٤۰-٤۵
(۱٢) پوهاند عبدالحی حبيبی. "لوی تول مختار سيد نورمحمد شاه، صدراعظم دربار امير شير علی خان" مجله آريانا . شماره چهارم (اسد و سنبله ۱۳٤٨)
ص. ۱-۱۱
(۱۳) محمد سرور جويا. "نظری به مطبوعات و نشريات ما" مجله كابل. شماره دوم (۱۳۱۱) ص. ۱-۱٢
(۱٤) محمود طرزی "مطبعه ها و افغانستان" سراج الاخبار افغانيه. شماره بيست و يكم (۱٨ سرطان ۱٢٩۳) ص. ٧
(۱۵) احمدالله كريمی "مطبعه در افغانستان" سالنامه كابل(۱۳۱۶) ص. ٤۱٨.
(۱۶) عبدالرحمن پهوال. علامه سيد جمال الدين افغانی در آيينه مطبوعات. كابل، دانشگاه كابل، ۱٩٧٧ . ص. ٤۰.
(۱٧) محمد امين خوگيانی. حيات سيدجمال الدين افغانی. كابل، ۱۳۱٨ مقدمه
(۱٨) حافظ نور محمد كهگدای. مجله آريانا، شماره اول (۱۳٢٢) ص. ۳٤-٤۰
(۱٩) سالنامه كابل. چهل سال ژورناليزم در افغانستان. كابل، وزارت اطلاعات و كلتور، ۱۳۳٧. ص ٨٩.
(٢۰) محمد انور نير" كتاب در دوره محمد زايی در افغانستان " فرهنكٌ ايران زمين،جلد بيست و ششم. تهران، ۱۳۶۵. ص. ۳۶۱.
(٢۱) محمد كاظم آهنگ. سيرژورناليزم در افغانستان. كابل، انجمن تاريخ، ۱۳٤٩.
ص. ۱٧
(٢٢) پوهاند رسول رهین. ص ۱۱
[*]
[بیش از ۱۳۰سال روزنامه نگاری در افغانستان]
[جراید در افغانستان]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
شما حق دارید پیشنهادو انتقاد نماید.